ديدهور؛ کتابی در مرز میان رمان تاریخی، روایت فلسفی و بحثهای علمی
دیدهور، یا صاحب بصیرت، یا کسی که بینش دارد، یعنی نه فقط چشم، بلکه چشمِ جان یا کسی که میبیند آنچه دیگران نمیبینند، کتابی است از احمد فالالدین، نویسنده موریتانیایی. او در این کتاب نگاهی انداخته به زندگی ابوعثمان عمرو بن بحر، معروف به جاحظ، پادشاه نثر عربی، نویسنده معروف که در آثارش، از جانوران تا سیاست، از اخلاق تا بلاغت، از روانشناسی تا قومشناسی، تقریبا همهچیز را بررسی کرده.
ديدار با دکتر وضاح خنفر
آنچه میخوانيد بخشی از کتاب «نخستين بهار؛ خوانش راهبردی سياسیِ سيرۀ نبوی» نوشتۀ وَضّاح خنفر است. ديدار با وی فرصتی بود برای گفتوگو دربارۀ محتوای کتاب، استقبال از ترجمۀ فارسی آن، و همچنين ترجمههايش به زبانهای ديگر. دکتر خنفر در اين ملاقات نشان داد که با مسائل ايران آشنا است و اخبار وقايع کشور ما را دنبال میکند. او از کتابهايی نام میبرَد که بهتازگی دربارۀ تاريخ معاصر ايران خوانده و از من نام کتابهايی را به زبان عربی و انگليسی میخواهد تا با فضای جامعۀ کنونی ايران آشنا شود. او در حال طراحی پروژهای مطالعاتی دربارۀ مفهوم «امت» است و پيدا است که همۀ ذهن و ضمير خود را درگير آن کرده و همواره به آن میانديشد.
به مناسبت سالگرد رحلت پيامبر گرامی اسلام(ص) اين قسمت از کتاب «الربيع الاول» وی را ملاحظه کنيد.
به مناسبت سالگرد رحلت پيامبر گرامی اسلام(ص) اين قسمت از کتاب «الربيع الاول» وی را ملاحظه کنيد.
يادی از هنرمندان گروه هنر بنياد پژوهشهای اسلامی
با درگذشت استاد محمود فرشچيان در مرداد 1404 همۀ کسانی که تصويری از ايشان داشتند آن را در فضای مجازی نشر دادند و خاطرۀ خود با آن هنرمند را به ياد آوردند. دوست فرهيختهام دکتر علی الهی خراسانی هم به همين مناسبت عکسی از پدر فرزانهاش همراه با استاد فرشچيان در گروه هنرهای اسلامی بنياد پژوهشهای اسلامی انتشار داد. پخش اين عکس که من هم در آن حضور دارم، بخشی از خاطرات من در بنياد و ارتباط با گروه هنر را زنده کرد و مرا واداشت که اين چند سطر را در پيوند با آن عکس بنگارم.
الهام
از کتاب «حديث نفس» زندهياد حسن کامشاد:
يکی از نیکبختیهای ماندگارم در اين ايام، دوستی با علیمراد بود که در دورۀ متوسطه همکلاسی من شد. علیمراد فرزند يکی از خانوادههای سرشناس و متمول اصفهان بود. همه هوای او را داشتند...من و علیمراد و عسکر پسرخالهاش و شاپور.. معلم خصوصی گرفتيم. آقای تراشندگان آموزگار مبرزی بود.. عصرها به خانۀ علیمراد میآمد و تندتند چيزهايی بلغور میکرد که ما هيچ نمیفهميديم... طولی نکشيد که علیمراد گفت: من دو بخش از فيزيک و شيمی را اصلاً نمیفهمم. اگر دوستان موافق باشند اينها برایمان توضيح دهيد. چند دقيقه بعد باز وسط حرف آقامعلم دويد و گفت: امشب بس است، بيش از اين خود را خسته نکنيم، و آقای تراشندگان آشفتهحال رفت. همه پريديم به جان علیمراد که اگر خودت ...گشادی چرا مانع کار ديگران میشوی؟ و او خونسرد توصيه کرد که نگران نباشيم، برويم و آن دو فصل را بهدقت بخوانيم و خوب استراحت کنيم، فردا خدا بزرگ است!
يکی از نیکبختیهای ماندگارم در اين ايام، دوستی با علیمراد بود که در دورۀ متوسطه همکلاسی من شد. علیمراد فرزند يکی از خانوادههای سرشناس و متمول اصفهان بود. همه هوای او را داشتند...من و علیمراد و عسکر پسرخالهاش و شاپور.. معلم خصوصی گرفتيم. آقای تراشندگان آموزگار مبرزی بود.. عصرها به خانۀ علیمراد میآمد و تندتند چيزهايی بلغور میکرد که ما هيچ نمیفهميديم... طولی نکشيد که علیمراد گفت: من دو بخش از فيزيک و شيمی را اصلاً نمیفهمم. اگر دوستان موافق باشند اينها برایمان توضيح دهيد. چند دقيقه بعد باز وسط حرف آقامعلم دويد و گفت: امشب بس است، بيش از اين خود را خسته نکنيم، و آقای تراشندگان آشفتهحال رفت. همه پريديم به جان علیمراد که اگر خودت ...گشادی چرا مانع کار ديگران میشوی؟ و او خونسرد توصيه کرد که نگران نباشيم، برويم و آن دو فصل را بهدقت بخوانيم و خوب استراحت کنيم، فردا خدا بزرگ است!
يک روزشمار صد ساله
به اهتمام علی نجفزاده، و از سوی بنياد پژوهشهای اسلامی و کتابخانۀ آستان قدس، دو جلد کتاب «روزشمار آستان قدس رضوی، بر اساس مطبوعات خراسان موجودی مخزن مطبوعات کتابخانۀ آستان قدس رضوی از 1300 هجری قمری تا 1338 هجری شمسی» منتشر شده است. اين دو جلد (مجموعا در حدود 1700 صفحه) گرچه دربردارندۀ انعکاس رسانهای برخی از تحولات آستان قدس در اين بازۀ زمانی است، اما حتی با يک نگاه کوتاه روشن میشود که هم در انتخاب اين اخبار و هم در نحوۀ گزارش اين انعکاس، نگاه خاصی رعايت شده است، به گونهای که بسياری از فعاليتها و رفتوآمدها و تحولاتی که در آن نهاد رخ داده و قطعاً در مطبوعات آن دوره بازتاب داشته، ناديده گرفته شده است. اين در حالی است که اطلاع از بسياری از آنچه در اين روزشمار نيامده، در برابر گزارشهای موجود در اين کتاب بهمراتب مهمتر و ارزشمندتر است.
ترفند اتابک برای نجات تابلوهای يک نقاش
شادروان اسماعیل جلایر هنرمند بزرگ و نگارهگر چيرهکار که در زمان ناصرالدين شاه میزيسته از نقاشان عالیقدر بوده که فن سياهقلم و نقطهگذاری را بعد از ميرزا بابای نقاشباشی به ذروۀ اعلی رسانيده بود... نقطهپردازی مرحوم جلاير از حيث ريز و نامرئی بودن، انسان را دچار بهت میکند «من چيز دگر گويم و او چيز دگر هست». در نقشهای او ظاهراً نقطهای به نظر نمیرسد ولی همين که ذرهبين روی آنها میگردد نقطهها خود را نشان میدهند و بيننده را بیگمان میسازند که اين نگارهگر چيرهدست کارهای خود را با چشم مسلح انجام داده...
رشک پنهان یوسا به مؤمنان
ماریو بارگاس یوسا، برندۀ پرويی جایزۀ نوبل ادبیات (2010) ، که ديروز (13 آوريل 2005) در 89 سالگی درگذشت، سال 2003 پس از سفر به عراق و ديدار با شخصیتهای سیاسی و مذهبی آن کشور و گفتوگو با مردم، در مطلبی با نام «یادداشتهای عراق» شرحی از مشاهدات خود را نوشته و آن را در روزنامۀ «ال پائیس» چاپ مادرید منتشر کرده است.
یوسا در همين سفر با آیت الله سید محمدباقر حکیم هم ديدار کرده و در بخشی از گزارش اين ملاقات نوشته است:
حکیم، مردی است با پوست خیلی سفید و چشمان بسیار روشن؛ و با ریشهای سفید بلند، عمامۀ سیاه و عبای خاکستری، دارای وقار و اقتداری حسابشده و سنجیده به نظر میرسد.
یوسا در همين سفر با آیت الله سید محمدباقر حکیم هم ديدار کرده و در بخشی از گزارش اين ملاقات نوشته است:
حکیم، مردی است با پوست خیلی سفید و چشمان بسیار روشن؛ و با ریشهای سفید بلند، عمامۀ سیاه و عبای خاکستری، دارای وقار و اقتداری حسابشده و سنجیده به نظر میرسد.
لولهکاغذهای خانۀ دهخدا
آخرين نکتهای که میخواهم از خاطرات دکتر عيسی صديق در کتاب «يادگار عمر» نقل کنم، باز هم به علامه دهخدا و اين بار به «لغتنامه» ارتباط دارد. دکتر صديق يکی از نقايص کار دبيرستانها را نداشتن کتاب لغت زبان فارسی میداند و مینويسد:
من کوشش بسيار کردم تا کتابی مانند فرهنگ کوچک لاروس توسط يکی از استادان بزرگ تدوين و منتشر شود. چون علیاکبر دهخدا به گرد آوردن لغات معمول در زبان فارسی دلبستگی داشت و عضو پيوستۀ فرهنگستان هم بود، در اين خصوص با او مذاکره کردم و به دعوت او به خانهاش واقع در اول خيابان ايرانشهر نزديک ميدان فردوسی رفتم.
من کوشش بسيار کردم تا کتابی مانند فرهنگ کوچک لاروس توسط يکی از استادان بزرگ تدوين و منتشر شود. چون علیاکبر دهخدا به گرد آوردن لغات معمول در زبان فارسی دلبستگی داشت و عضو پيوستۀ فرهنگستان هم بود، در اين خصوص با او مذاکره کردم و به دعوت او به خانهاش واقع در اول خيابان ايرانشهر نزديک ميدان فردوسی رفتم.
به ياد مرحوم استاد عليرضا ذکاوتی قراگزلو
خبر درگذشت شادروان ذکاوتی قراگزلو مرا باز به کتابی کشاند که دربارۀ «جاحظ» نوشته و هر چه لازم بوده همانجا آورده است. شيرينکاریهای ادبی جاحظ چون با ملاحت قلم ذکاوتی درمیآميخت، نوشتهای خواندنی میشد؛ نمونهاش را در ترجمۀ داستانی از متکلمان خسيس بخوانيد:
با محفوظِ نقاش، شب از مسجد جامع برمیگشتيم. خانهاش در مسير بود، گفت: اين شب سرد و بارانی و تاريک کجا میروی؟ بيا به خانۀ ما برويم، خرمای خوب و آغز (شير غليظ) مرغوب دارم.
با محفوظِ نقاش، شب از مسجد جامع برمیگشتيم. خانهاش در مسير بود، گفت: اين شب سرد و بارانی و تاريک کجا میروی؟ بيا به خانۀ ما برويم، خرمای خوب و آغز (شير غليظ) مرغوب دارم.
اختراعات عجيب
در هفتهنامۀ ادب (اولين روزنامۀ رسمی مشهد مقدس) به مديريت ميرزا صادق خان اديب الممالک فراهانی، سال اول، شمارۀ دوم (10 رمضان 1318) آمده است:
این ساعت مُفطر صوم است
تا کنون دانستن ساعات و شناختن وقت به استعانت آلت معروفه، با وساطت حسّ سمع و بصر بود، و امروز اين مسئله «ذوقی» شده.
برای یکی از اکابر ملت فرانسه ساعتی آوردهاند که به «چشيدن»، وقت را معين میکند. بر اين ترتيب که در روی صفحۀ ساعت، دوازده ظرف ممتلی از دوازده جوهر مختلفالطبع ساخته، و نمرههای عدد ساعت را از يک تا دوازده، بر روی هر يک از آنها نوشتهاند.
این ساعت مُفطر صوم است
تا کنون دانستن ساعات و شناختن وقت به استعانت آلت معروفه، با وساطت حسّ سمع و بصر بود، و امروز اين مسئله «ذوقی» شده.
برای یکی از اکابر ملت فرانسه ساعتی آوردهاند که به «چشيدن»، وقت را معين میکند. بر اين ترتيب که در روی صفحۀ ساعت، دوازده ظرف ممتلی از دوازده جوهر مختلفالطبع ساخته، و نمرههای عدد ساعت را از يک تا دوازده، بر روی هر يک از آنها نوشتهاند.
از ظرافتهای مرحوم عبدالله نورانی
دکتر مهدی محقق در گفتوگويی که آقای سنابادی عزیز با ايشان کرده و در کتاب «فقیه روشناندیش؛ شیخ هاشم قزوینی از نگاه شاگردانش» (ص 525) آمده، بهمناسبت کمک دکتر حسين کاظمزاده وزیر وقت علوم به دکتر علی شريعتی و راهنمايی وی برای نوشتن کتابی با عنوان «تعليم و تربيت در اسلام» برای پرداخت حقوق وی، خاطرهای خواندنی از مرحوم شيخ عبدالله نورانی نقل میکند و روشنبينی و ظرافت آقای نورانی را نشان میدهد (نقل با تصرف):
وقتی دو متفکر با هم حرف می زنند. بخشی از گفتوگوی جذّاب ژان کلود کریير و اومبرتو اکو در «از کتاب رهايی نداريم»
ژان کلود کریير: برای خواندن کتاب، چشممان از چپ به راست و از بالا به پايين حرک میکند. در خطوط عربی، فارسی و عبری برعکس است؛ چشم از راست به چپ حرکت میکند.
گاهی از خود پرسيدهام: آيا حرکت دوربين در سينما، تحت تأثير اين دو حرکت قرار ندارد> تراولينگ در سينمای مغربزمين، بيشتر از چپ به راست صورت میگيرد، در حالی که در سينمای ايران، اگر بخواهم تنها از همين کشور ياد کنم، اغلب عکس آن را ديدهام.
چرا نبايد تصور کنيم که عاداتمان در مطالعۀ کتاب، میتواند در نحوۀ ديدمان تأثير بگذارد و در حرکات غريزی چشمهايمان؟
گاهی از خود پرسيدهام: آيا حرکت دوربين در سينما، تحت تأثير اين دو حرکت قرار ندارد> تراولينگ در سينمای مغربزمين، بيشتر از چپ به راست صورت میگيرد، در حالی که در سينمای ايران، اگر بخواهم تنها از همين کشور ياد کنم، اغلب عکس آن را ديدهام.
چرا نبايد تصور کنيم که عاداتمان در مطالعۀ کتاب، میتواند در نحوۀ ديدمان تأثير بگذارد و در حرکات غريزی چشمهايمان؟
چرا برتراند راسل به ايران نيامد؟ روايت عيسیخان صديق در «يادگار عمر» از ديدار با راسل و ديدگاه او دربارۀ عرفان ايران
در اوايل جنگ اول جهانی، برتراند رَسل استاد شهير رياضی و فلسفه در دانشگاه کيمبريج کتابی تحت عنوان «سياست توافق 1914 – 1904) منتشر ساخت که در آن اتحاد انگلستان و فرانسه را با دولت روس (بر ضد دولت آلمان) سخت مورد انتقاد قرار داد و ضمناً جنايات و تجاوزات و مظالم دولت روس را نسبت به ايران برملا ساخت، و همين مسئله باعث ارادت من به وی شد. بارها به خانۀ او دعوت شدم و دربارۀ حکمت و ادبيات و هنرهای زيبای ايران و اوضاع و احوال آن روز با من به گفتوگو میپرداخت.
خاطرۀ عيسیخان صديق در «يادگار عمر» از کتابخانۀ سپهسالار و مدير آن
يکی از خاطرات دلانگيز از رفتن به کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار که در ذهنم باقی مانده، اين است که از حاجآقا احمد آلآقا رئيس کتابخانه خواستم نفيسترين کتاب کتابخانه را ارائه دهند.
کتابی که نشان دادند نسخۀ خطی خمسۀ نظامی بود به قطع بزرگ و خط نستعليق عالی با پنج سرلوح و سی مجلس نقاشی فوقالعاده ظريف که رنگآميزی آنها چشم را خيره میکند، با کاغذ خانبالغ و جلد سوختۀ اعلا. ظاهراً و به موجب تاريخ کتابت، اين نسخه برای شاه طهماسب اول در قرن دهم هجری تهيه شده است.
کتابی که نشان دادند نسخۀ خطی خمسۀ نظامی بود به قطع بزرگ و خط نستعليق عالی با پنج سرلوح و سی مجلس نقاشی فوقالعاده ظريف که رنگآميزی آنها چشم را خيره میکند، با کاغذ خانبالغ و جلد سوختۀ اعلا. ظاهراً و به موجب تاريخ کتابت، اين نسخه برای شاه طهماسب اول در قرن دهم هجری تهيه شده است.
عيسیخان صديق در «يادگار عمر» از نابسامانی دانشکدۀ حقوق به رياست علیاکبر دهخدا میگويد:
يکی ديگر از موجبات نارضايی و شکايت، وضع نابسامان دانشکدۀ حقوق بود که علیاکبر دهخدا رياست آن را اسماً به عهده داشت.
دهخدا بدين شغل علاقه نداشت و هيچ وقت به دانشکده نمیرفت، ولی حقوق خود را از آنجا میگرفت و به مطالعه و تحقیق و تأليف فرهنگ فارسی و لغتنامه اشتغال داشت.
امور دانشکده در دست معاونی بود عصبانی و تندخو و بدزبان و کمحوصله و ناآشنا به اصول جديد تربيت. بهندرت حاضر بود با دانشجويانی که با او کار داشتند گفتوگو کند و با مشاغل ديگری که در کانون وکلا و محاکم دادگستری و شرکتها داشت، مدت کمی در دفتر خود حاضر میشد. از دعوا و جنجال و زدوخورد در دانشکده و سوزاندن اوراق امتحانات، از بسته بودن کتابخانۀ دانشکده که شانزده هزار جلد کتاب داشت، و محروم بودن دانشجويان از مطالعه، گزارشهايی به من میرسيد و تذکراتی به معاون دانشکده داده میشد ولی ثمر نمیبخشيد و اصلاحی صورت نمیگرفت و بر عدۀ شاکيان افزوده میشد.
دهخدا بدين شغل علاقه نداشت و هيچ وقت به دانشکده نمیرفت، ولی حقوق خود را از آنجا میگرفت و به مطالعه و تحقیق و تأليف فرهنگ فارسی و لغتنامه اشتغال داشت.
امور دانشکده در دست معاونی بود عصبانی و تندخو و بدزبان و کمحوصله و ناآشنا به اصول جديد تربيت. بهندرت حاضر بود با دانشجويانی که با او کار داشتند گفتوگو کند و با مشاغل ديگری که در کانون وکلا و محاکم دادگستری و شرکتها داشت، مدت کمی در دفتر خود حاضر میشد. از دعوا و جنجال و زدوخورد در دانشکده و سوزاندن اوراق امتحانات، از بسته بودن کتابخانۀ دانشکده که شانزده هزار جلد کتاب داشت، و محروم بودن دانشجويان از مطالعه، گزارشهايی به من میرسيد و تذکراتی به معاون دانشکده داده میشد ولی ثمر نمیبخشيد و اصلاحی صورت نمیگرفت و بر عدۀ شاکيان افزوده میشد.
يادداشت عيسیخان صديق در «يادگار عمر» از بازگرداندن علامه سيد محمدکاظم عصار به کرسی تدريس:
روز يکشنبه 30 شهريور 1320 پس از معرفی به مجلس شورای ملی، به وزارت فرهنگ (باغ و عمارت مسعوديه که تقريباً 250 متر با مجلس فاصله دارد) رفتم، و به محض نشستن پشت ميز، با تلفن از آقای سيد محمدکاظم عصار استاد کليات فلسفۀ دانشسرای عالی پرسيدم: چنانچه مايل به ادامۀ تدريس خود هستيد، ابلاغ آن صادر شود، و چون جواب مثبت بود، بیدرنگ ابلاغ صادر و فرستاده شد.
نتيجۀ تصويب فلّهای واژههای فارسی در فرهنگستان اول، در خاطرات عيسیخان صديق
چون عدۀ لغات تازه در هر ماه زياد بود، مردم وقت و نيروی جذب آنها را نداشتند و آنها را در غير مورد به کار میبردند؛
مثلاً کلمۀ «جنبش» که در علم فيزيک به جای کلمۀ «حرکت» اخذ شده بود، خبرنگاران جرايد هر جا قبلاً کلمۀ «حرکت» را استعمال میکردند به جای آن کلمۀ «جنبش» را قرار دادند و نوشتند مثلاً که: «فرماندار کردستان به سوی مرکز جنبش کَرد»!
مثلاً کلمۀ «جنبش» که در علم فيزيک به جای کلمۀ «حرکت» اخذ شده بود، خبرنگاران جرايد هر جا قبلاً کلمۀ «حرکت» را استعمال میکردند به جای آن کلمۀ «جنبش» را قرار دادند و نوشتند مثلاً که: «فرماندار کردستان به سوی مرکز جنبش کَرد»!
تنديسی که از هند آمد
تاريخچۀ ميدان فردوسی تهران؛ بخشی از خاطرات عيسیخان صديق در «يادگار عمر»
يادبود ديگری که در تهران از هزارۀ فردوسی به وجود آمد، «خيابان فردوسی» است که اکنون يکی از معابر مهم مرکز شهر است.
تا سال 1313 خيابانی به نام فردوسی به عرض پانزده متر از خيابان سعدی به دروازۀ شميران میرفت که در آن سال موسوم به خيابان هدايت شد.
خيابان فردوسی کنونی تا 1313 به نام علاءالدوله حکمران تهران به هنگام انقلاب مشروطه بود؛ زيرا خانۀ علاءالدوله در آغاز و مشرق آن خيابان نزديک ميدان سپه قرار داشت. عرض خيابان مذکور در حدود ده متر بود و روبهروی خانۀ علاءالدوله چند دکان بوريابافی و يک قهوهخانه وجود داشت که عصرها بعضی از افراد معتاد به کشيدن ترياک در آنجا جمع میشدند و بیپروا در مقابل ديدگان مرم بدان عمل میپرداختند.
يادبود ديگری که در تهران از هزارۀ فردوسی به وجود آمد، «خيابان فردوسی» است که اکنون يکی از معابر مهم مرکز شهر است.
تا سال 1313 خيابانی به نام فردوسی به عرض پانزده متر از خيابان سعدی به دروازۀ شميران میرفت که در آن سال موسوم به خيابان هدايت شد.
خيابان فردوسی کنونی تا 1313 به نام علاءالدوله حکمران تهران به هنگام انقلاب مشروطه بود؛ زيرا خانۀ علاءالدوله در آغاز و مشرق آن خيابان نزديک ميدان سپه قرار داشت. عرض خيابان مذکور در حدود ده متر بود و روبهروی خانۀ علاءالدوله چند دکان بوريابافی و يک قهوهخانه وجود داشت که عصرها بعضی از افراد معتاد به کشيدن ترياک در آنجا جمع میشدند و بیپروا در مقابل ديدگان مرم بدان عمل میپرداختند.
گزارش خواندنی عيسیخان صدیق از سه مهمان اروپايی کنگرۀ هزارۀ فردوسی
در مدت انعقاد کنگره در تهران، به دستور فروغی، من از «سر دنيسراس» رئيس مدرسۀ السنۀ شرقی لندن، و از «درينکواتر» شاعر و نويسندۀ نامدار انگليسی، و «پاگليارو» استاد زبان و تاريخ ايران در دانشگاه رم، در کاخ صارمالدوله که نزديک خانهام بود پذيرايی میکردم. در مسافرت از تهران به طوس نيز با همان سه نفر در يک اتومبيل عازم مشهد شديم...
در آن تاريخ «سر دنيسراس» حدود شصت و پنج سال داشت و از شاگردان قديمی پروفسور براون بود، ولی از حيث دانش و اخلاق شباهتی به استاد خود نداشت؛ زيرا پس از ياد گرفتن زبان فارسی در 1900 ميلادی مدت چهارده سال در هندوستان خدمت کرده و همين مسئله در اخلاق و رفتار او تأثير فراوان کرده بود. در آن موقع هندوستان مستعمره بود و هندیها به حدی نسبت به زمامداران انگليس تأدّب نشان میدادند که کبر و غرور در آنان ايجاد میشد. اتباع انگليس مقيم هندوستان به هر کشوری میرفتند تصور میکردند با بوميان هند سروکار دارند و نخوت در رفتار و کردار آنها هويدا بود.
در آن تاريخ «سر دنيسراس» حدود شصت و پنج سال داشت و از شاگردان قديمی پروفسور براون بود، ولی از حيث دانش و اخلاق شباهتی به استاد خود نداشت؛ زيرا پس از ياد گرفتن زبان فارسی در 1900 ميلادی مدت چهارده سال در هندوستان خدمت کرده و همين مسئله در اخلاق و رفتار او تأثير فراوان کرده بود. در آن موقع هندوستان مستعمره بود و هندیها به حدی نسبت به زمامداران انگليس تأدّب نشان میدادند که کبر و غرور در آنان ايجاد میشد. اتباع انگليس مقيم هندوستان به هر کشوری میرفتند تصور میکردند با بوميان هند سروکار دارند و نخوت در رفتار و کردار آنها هويدا بود.
دليل جلوگیری از انتشار «مجموعه مقالات هزارۀ فردوسی»، به روايت عيسیخان صديق در کتاب «يادگار عمر»:
کنگره روز پنجشنبه 12 مهر 1313 در تالار بزرگ دارالفنون با نطق ذکاءالملک فروغی نخستوزير و رئيس انجمن آثار ملی گشايش يافت. حضّار عبارت بودند از چهل نفر دانشمند و خاورشناس خارجی و هيئت دولت و رجال کشور و چهل تن از فضلای مملکت که شش نفر از آنها استاد دارالمعلمين عالی بودند...
وزارت فرهنگ عدهای از مقالات را با ديباچهای که فروغی بر خلاصۀ شاهنامه نوشته بود، و قسمتی از مقالات تقیزاده که قبلاً در مجلۀ کاوه چاپ برلن انتشار يافته بود، و تحقيقات فاضلانۀ محمد قزوينی در باب مقدمۀ قديم شاهنامه که از پاريس فرستاده بود تا اواسط 1314 در سيصد صفحه به قطع بزرگ به زيور طبع آراست، ولی از صحّافی و تجليد و انتشار آن خودداری کرد.
وزارت فرهنگ عدهای از مقالات را با ديباچهای که فروغی بر خلاصۀ شاهنامه نوشته بود، و قسمتی از مقالات تقیزاده که قبلاً در مجلۀ کاوه چاپ برلن انتشار يافته بود، و تحقيقات فاضلانۀ محمد قزوينی در باب مقدمۀ قديم شاهنامه که از پاريس فرستاده بود تا اواسط 1314 در سيصد صفحه به قطع بزرگ به زيور طبع آراست، ولی از صحّافی و تجليد و انتشار آن خودداری کرد.
جشن تولد «رابيندرانات تاگور» در ایران از زبان عيسیخان صديق در «يادگار عمر»
از نويسندگان و شعرای نامی که به ايران آمدند، از همه معروفتر «رابيندرانات تاگور» حکيم شهير و سخنسرای نامور هندوستان بود.
تاگور درحقيقت، از بزرگترين مظاهر امتزاج و آميزش فرهنگ شرق و غرب بود... که در اثر سرودن اشعار نغز به دو زبان بنگالی و انگليسی و تأليف کتب گوناگون از نوع داستان و افسانه و نمايشنامه و در نتيجۀ مسافرتهای متعدد به چهار قارۀ آسيا و اروپا و افريقا وامريکا شهرت عالمگير داشت.
تاگور در 25 فروردين 1311 به دعوت دولت ايران و به همراهی جلالالدين کيهان سرکنسول ايران در بمبئی، از راه بندر بوشهر وارد شد و قريب چهل روز مهمان ايران بود. از طرف دولت، ابوالحسن فروغی (برادر ذکاءالملک فروغی وزير امور خارجه) رئيس پيشين دارالمعلمين عالی و وزيرمختار سابق ايران در سويس، و از طرف انجمن ادبی ايران ملکالشعرا بهار، به استقبال تاگور از تهران به شيراز رفتند...
تاگور درحقيقت، از بزرگترين مظاهر امتزاج و آميزش فرهنگ شرق و غرب بود... که در اثر سرودن اشعار نغز به دو زبان بنگالی و انگليسی و تأليف کتب گوناگون از نوع داستان و افسانه و نمايشنامه و در نتيجۀ مسافرتهای متعدد به چهار قارۀ آسيا و اروپا و افريقا وامريکا شهرت عالمگير داشت.
تاگور در 25 فروردين 1311 به دعوت دولت ايران و به همراهی جلالالدين کيهان سرکنسول ايران در بمبئی، از راه بندر بوشهر وارد شد و قريب چهل روز مهمان ايران بود. از طرف دولت، ابوالحسن فروغی (برادر ذکاءالملک فروغی وزير امور خارجه) رئيس پيشين دارالمعلمين عالی و وزيرمختار سابق ايران در سويس، و از طرف انجمن ادبی ايران ملکالشعرا بهار، به استقبال تاگور از تهران به شيراز رفتند...
حفظ سرّ
در يک هرولۀ سهروزه ميان شرق و غرب، از توکيو تا پاريس، همه چيز به فردی در ميانۀ اين دو شهر يعنی ايران ختم شد، جايی که پروفسور کربن، جوانی ايرانی را دعوت کرد تا پس از پايان دورۀ تحصيل در دبيرستان رازی تهران، به فرانسه برود و در آنجا استادان بزرگی را ببيند و نزد آنها زانو بزند و سرانجام در يک انتخابات دروندانشگاهی، کرسی اسلامشناسی استادش را از آن خود کند و از آن پس نام تشيّع را در عنوان کرسیاش بياورد.
انوار مختلفاند
معلوم نيست خود پروفسور کربَن راضی بود يا نه، که در شب سرد اسفند و زير بارش شديد برف مشهد، به تماشای مستندی به نام «مستشرق» بروم و پای صحبت همراهان و شاگردان و دوستدارانش بنشينم؛ اما رفتم و ديدم که دهها نفر ديگر هم آمدهاند تا برای دومين شب، مسعود طاهری را تنها نگذارند و يک بار در آغاز و بار ديگر در پايان، بشنوند که:
انوار مختلفاند، چنانچه پارهای از آنها در حال صعود، و برخی از آنها در حال نزولاند؛ بنابراین، انوار صاعده، انوار قلبیهاند و انوار نازله انوار عرشیهاند.
انوار مختلفاند، چنانچه پارهای از آنها در حال صعود، و برخی از آنها در حال نزولاند؛ بنابراین، انوار صاعده، انوار قلبیهاند و انوار نازله انوار عرشیهاند.
ديدار با نيکلسون به روايت عيسیخان صديق در کتاب «يادگار عمر»:
در موقع اقامت چند روز در کيمبريج، پروفسور نيکلسن شاگرد و جانشين پروفسور براون روزی مرا به منزل خود به ناهار دعوت کرد. آن روز پنجم شهريور 1308 بود.
با اجازهای که قبلاً از وزير معارف گرفته بودم از پروفسور نيکلسن دعوت کردم تا سفری به ايران کند و مهمان دولت باشد. وی که در آن موقع مشغول تصحيح و تنقيح مثنوی معنوی و ترجمه و تفسير آن به انگليسی بود و سه جلد هم تا آن تاريخ به طبع رسانده بود، گفت:
تا ترجمه و تفسير مثنوی را به پايان نرسانم از پشت ميز خود برنخواهم خاست و همين طور عمل کرد.
پس از انجام آن خدمت بسيار بزرگ بینظير، درست شانزده سال بعد، در پنجم شهريور 1324 دنيا را بدرود گفت.
با اجازهای که قبلاً از وزير معارف گرفته بودم از پروفسور نيکلسن دعوت کردم تا سفری به ايران کند و مهمان دولت باشد. وی که در آن موقع مشغول تصحيح و تنقيح مثنوی معنوی و ترجمه و تفسير آن به انگليسی بود و سه جلد هم تا آن تاريخ به طبع رسانده بود، گفت:
تا ترجمه و تفسير مثنوی را به پايان نرسانم از پشت ميز خود برنخواهم خاست و همين طور عمل کرد.
پس از انجام آن خدمت بسيار بزرگ بینظير، درست شانزده سال بعد، در پنجم شهريور 1324 دنيا را بدرود گفت.
از هيچ تا وجود محض
مستند زيبای «شرقی» تنها اثر سينمايی دربارۀ زندگی توشیهيکو ايزوتسو، اثر مسعود طاهری را يکی دو روز بعد از فيلم گفتوگوی سروش صحت با نهال تجدّد در «اکنون» ديدم که در آن از خودش گفت و بيشتر از همسرش ژان کلود کرير؛ چقدر اين دو فيلم مثل هم تمام شدند؛ يکی از توکيو و يکی از پاريس که هر دو از «وجود» گفتند، از «حضور»، از «هستی» و هر دو اين مفاهيم را از «عدم» گرفته بودند، از «هيچ»، از «نيستی». همانی که از آن با تعبير «فضاهای پر و خالی» ياد میکنند؛ نمادی از فلسفۀ شرقی که ايزوتسو رگههای ريشهدار آن را در آسيای يکپارچه ديده و برای تبيين آن بسیار کوشيده است.
سپاس از مسعود طاهری که اين مستند بلند را ساخت و تشکر از دوستان جهاد دانشگاهی مشهد که آن را در اينجا برای ما اکران کردند.
سپاس از مسعود طاهری که اين مستند بلند را ساخت و تشکر از دوستان جهاد دانشگاهی مشهد که آن را در اينجا برای ما اکران کردند.
اولين سخنرانی پروفسور پوپ در ايران به روايت عيسی خان صديق در «يادگار عمر»:
در ارديبهشت 1304 پروفسور پوپ امريکايی رئيس بخش صنايع خاور نزديک در مؤسسۀ صنايع ظريفۀ شيکاگو به ايران آمد و خواست ضمن سخنرانی، مطالبی را به اوليای امور تذکر دهد.
قرار شد اين سخنرانی در تالار بزرگ خانۀ سردار اسعاد بختياری که اکنون باشگاه بانک ملی است، با حضور هيئت دولت و رجال قدر اول مملکت انجام گيرد.
قرار شد اين سخنرانی در تالار بزرگ خانۀ سردار اسعاد بختياری که اکنون باشگاه بانک ملی است، با حضور هيئت دولت و رجال قدر اول مملکت انجام گيرد.
نخستين تشکيلات برای واژهگزينی فارسی، در خاطرات دکتر عيسی صديق
عيسیخان صديق در «يادگار عمر» مینويسد:
در وزارت جنگ متصديان تشکيلات جديد نظام متوجه شدند که با ايجاد مؤسسات تازه و وارد کردن ماشينآلات و ابزارهای نوين، بايد الفاظ و اصطلاحات جديد فارسی به کار برد، و برای وضع آنها با وزارت معارف مکاتبه کردند تا بالاخره انجمنی از صاحبمنصبان ارشد و دانشمند شورای عالی نظام و چند عضو کشوری وزارت جنگ، مانند رشيد ياسمی و آقای غلامحسينخان مقتدر و نمايندگان وزارت معارف، در عقرب (آبان) 1303 در اطاق شورای مذکور تشکيل گرديد.
در وزارت جنگ متصديان تشکيلات جديد نظام متوجه شدند که با ايجاد مؤسسات تازه و وارد کردن ماشينآلات و ابزارهای نوين، بايد الفاظ و اصطلاحات جديد فارسی به کار برد، و برای وضع آنها با وزارت معارف مکاتبه کردند تا بالاخره انجمنی از صاحبمنصبان ارشد و دانشمند شورای عالی نظام و چند عضو کشوری وزارت جنگ، مانند رشيد ياسمی و آقای غلامحسينخان مقتدر و نمايندگان وزارت معارف، در عقرب (آبان) 1303 در اطاق شورای مذکور تشکيل گرديد.
تأثير ريش بر کار معلّمی و توصيۀ يحيی دولتآبادی؛ به قلم دکتر عيسی صديق
خاطرهای ديگر از عيسیخان صديق، پس از بازگشت به ايران (1298ش) در کتاب «يادگار عمر»:
چون مسافرت از تفليس تا تبريز نه روز به طول انجاميده بود و در اين مدت تراشيدن ريش در قطار راهآهن کذايی آسان نبود، موی بر صورتم باقی مانده بود. حاج ميرزا يحیی [دولتآبادی] مرا به نگاه داشتن ريش تشويق مینمود و میفرمود: کار شما در معارف است و در ايران معلم با محاسن محبوبتر و معزّزتر و نفوذش در شاگرد بيشتر است، و مثالها از مخبرالسلطنۀ هدايت و مشيرالدولۀ پيرنيا و مؤتمنالملک پيرنيا و ذکاءالملک فروغی ذکر مینمود که با محاسن زيبا در مدرسۀ علميه و علوم سياسی تدريس يا رياست میکردند، و در ساعتی که به خانۀ موثقالملک وارد شديم چون مرا از تراشيده نبودن ريش ناراحت ديد، دکتر اعلمالملک را نشان داد که صورتش به ريش آراسته و مورد احترام خاص و عام بود و رياست معارف و اوقاف و صحيۀ آذربايجان را بر عهده داشت.
چون مسافرت از تفليس تا تبريز نه روز به طول انجاميده بود و در اين مدت تراشيدن ريش در قطار راهآهن کذايی آسان نبود، موی بر صورتم باقی مانده بود. حاج ميرزا يحیی [دولتآبادی] مرا به نگاه داشتن ريش تشويق مینمود و میفرمود: کار شما در معارف است و در ايران معلم با محاسن محبوبتر و معزّزتر و نفوذش در شاگرد بيشتر است، و مثالها از مخبرالسلطنۀ هدايت و مشيرالدولۀ پيرنيا و مؤتمنالملک پيرنيا و ذکاءالملک فروغی ذکر مینمود که با محاسن زيبا در مدرسۀ علميه و علوم سياسی تدريس يا رياست میکردند، و در ساعتی که به خانۀ موثقالملک وارد شديم چون مرا از تراشيده نبودن ريش ناراحت ديد، دکتر اعلمالملک را نشان داد که صورتش به ريش آراسته و مورد احترام خاص و عام بود و رياست معارف و اوقاف و صحيۀ آذربايجان را بر عهده داشت.
فارسیآموزی در کمبريج، به قلم دکتر عيسی صديق
علاوه بر تحصيل، شروع به تدريس زبان فارسی از قرار هفتهای شش ساعت نمودم و روش مستقيم را که در تعليم زبان انگليسی به کار میبردم در آموختن زبان فارسی معمول داشتم و به نتيجۀ رضايتبخش نايل گرديدم، تا آنجا که دانشجويان مبتدی پس از دو ماه قادر به خواندن و نوشتن و گفتن جملههای عادی شدند و اين مطلب باعث شگفتی و رضايت خاطر پروفسور براون شد.
به پيشنهاد او، هفتهای شش ليره برای من حقوق معين گشت که نيمی از آن تمام مخارج مرا از منزل و غذا و لباس تأمين مینمود و نيم ديگر پسانداز میشد.
به پيشنهاد او، هفتهای شش ليره برای من حقوق معين گشت که نيمی از آن تمام مخارج مرا از منزل و غذا و لباس تأمين مینمود و نيم ديگر پسانداز میشد.
اندر احوالات پروفسور براون، به قلم دکتر عيسی صديق (2)
شخصيت و آزادگی و سخاوت و سادگی و عدم تظاهر و وارستگی و مهماننوازی و عشق به زيبايی و نيکی و حقيقت و جمال و صدق و صفای پروفسور براون مرا بهکلی شيفته و مجذوب او ساخت.
اندر احوالات پروفسور براون، به قلم دکتر عيسی صديق (1)
دکتر عيسی صدیق در کتاب خاطرات خود با نام «يادگار عمر» از آشنايی و معاشرت خود با پروفسور ادوارد براون چنين مینويسد:
پس از استقرار در لندن و آشنايی با محيط جديد، نامهای به پروفسور براون نوشتم و ورود خود و اشتياقم را به زيارت او اطلاع دادم. در جواب، با اظهار کمال محبت، مرا برای روز معينی از اوايل ماه اوت به کيمبريج دعوت فرمود.
پس از استقرار در لندن و آشنايی با محيط جديد، نامهای به پروفسور براون نوشتم و ورود خود و اشتياقم را به زيارت او اطلاع دادم. در جواب، با اظهار کمال محبت، مرا برای روز معينی از اوايل ماه اوت به کيمبريج دعوت فرمود.
سفر و نقش آن در نگاه به شهر
سفر کردن ممکن است احساس ما به زادگاهمان را تغيير دهد.
قبل از آنکه راهیِ سفر شوی، ممکن است خيال کنی زادگاهت زيباترين و مهمترين شهر دنياست. بعيد است وقتی از سفر برگردی هم چنين حسی به آن داشته باشی.
همين بود که سقراط يک بار کلانزميندارِ متمولی را سر جايش نشاند و به او نشان داد که زمين «دَرَندَشت»ش در هيچ کجای نقشه نيست...
قبل از آنکه راهیِ سفر شوی، ممکن است خيال کنی زادگاهت زيباترين و مهمترين شهر دنياست. بعيد است وقتی از سفر برگردی هم چنين حسی به آن داشته باشی.
همين بود که سقراط يک بار کلانزميندارِ متمولی را سر جايش نشاند و به او نشان داد که زمين «دَرَندَشت»ش در هيچ کجای نقشه نيست...
نمايش و خنيا
نمايش و خنيا در ايران، نوشتۀ مجيد رضوانی (1279-1341) با ترجمۀ محمد زيار که بهتازگی از سوی نشرنو به بازار آمده، سرشار از اطلاعات گرانبها در باب هنر نمايش در تاريخ ايران است. اين کتاب که به زبان فرانسه نوشته شده و برای اولين به فارسی برگشته، با تحليل سير تطور کنشها و نهادهای مربوطه، تصويری میسازد که از دوران باستان تا روزگار معاصر را در بر میگيرد. تجربۀ زيستۀ نويسنده در عرصۀ هنر نمايش سبب شده است که پس از گذشت چندين دهه از زمان انتشار متن، همچنان بديع و خواندنی باشد
خوانش توحيدیِ هستی
فهرست نخستين سورههايی که در آغاز بعثت بر پيامبر نازل شد، عبارت بود از پنچ آيۀ ابتدای سورۀ «عَلق»، سپس هفت آيۀ ابتدای سورۀ «مدّثر»، و سورههای «قريش» و «ضحی» و «شرح» و «عصر» و «شمس» و «ماعون» و «طارق» و «تين» و «زلزله» و «قارعه» و «عاديات» و «ليل».
اگر مفاهيم کلان اين سورهها را تحليل کنيم، خود را در برابر گفتمانی نو خواهيم يافت که خرد انسانی را با ديدگاهی بیسابقه دربارۀ وجود و نفس و اهداف هستی آشنا میکند. در اين مرحله، وحی مفاهيمی را به ارمغان آورده است تا روش معرفتیِ تازهای را بنا نهد و پيامبر و گروه کوچک مسلمانان را به همکنشیِ دوستانه با زندگی و هستی فرا بخواند و افقی گسترده از آسمان تا زمين را فراروی آنها بگشايد. وحی گفتمانی است که جهانِ فضاهای دور را با درونِ جان آدمی میپيوندد و هستی را پيوستگیهای نوينی میدهد و رشتههايی را که به سبب دخالتهای عقلِ محدود بشری از هم گسسته است، پيوندی دوباره میبخشد.
اگر مفاهيم کلان اين سورهها را تحليل کنيم، خود را در برابر گفتمانی نو خواهيم يافت که خرد انسانی را با ديدگاهی بیسابقه دربارۀ وجود و نفس و اهداف هستی آشنا میکند. در اين مرحله، وحی مفاهيمی را به ارمغان آورده است تا روش معرفتیِ تازهای را بنا نهد و پيامبر و گروه کوچک مسلمانان را به همکنشیِ دوستانه با زندگی و هستی فرا بخواند و افقی گسترده از آسمان تا زمين را فراروی آنها بگشايد. وحی گفتمانی است که جهانِ فضاهای دور را با درونِ جان آدمی میپيوندد و هستی را پيوستگیهای نوينی میدهد و رشتههايی را که به سبب دخالتهای عقلِ محدود بشری از هم گسسته است، پيوندی دوباره میبخشد.
مردمِ ديدۀ روشنایی
«دیده ور» یک رمانِ تاریخی است راجع به زندگی جاحِـظ، ادیب و سخنشناسِ بزرگِ عرب، و ــ به قولِ معروف ــ «پادشاه نثر عربی» که حدود سال۱۶۰ هجری قمری در محلۀ بنیکنانۀ بصره به دنیا آمد و ۹۵سال بعد، در همان شهر، دیده از جهان فروبست. او ــ که به جرئت میتوان گفت یکی از کتابدوستترین شخصیتهای تاریخ است ــ در اواخرِ عمرِ پُربرکتش، دیگر توانِ حرکتی چندانی نداشت و ــ بنابه روایتی مشهورــ زیرِ آوارِ کتابهای کتابخانۀ عظیم و باشکوهش جان داد. در این جستار، به هفت نکته پیرامونِ این رمان اشاره خواهم کرد.
اهل بصره و بصر
در نام، شباهت به «حافظ» میبرَد؛ با همان وزن و نزديک به همان حروف. جايگاهش در ميان گويشوَران عربی نيز چيزی در همان رديفِ «حافظ» نزد ما فارسیزبانان است. «جاحظ» را میگويم: ابوعثمان عَمرو بن بحر ک خلافِ حافظ، هيچگاه شعری نسروده، اما همان رندی و زيرکی و نکتهسنجی را در پهنۀ نثر چنان در پيش گرفته که «پادشاه نثر عربی»اش خواندهاند. تفاوت ديگرش با حافظِ ما در اين است که اگر ما از چهرۀ شاعرِ شيرازی خود چيزی نمیدانيم و آن را تنها با تصويرهايی که نگارگران برايمان کشيدهاند، میشناسيم، در سيمای ظاهریِ «جاحظ» مشخصهای بوده است که هر جا تصويری از او به دست داده يا هر گاه توصيفی از او کردهاند، همان را نشانه رفتهاند: چشمانی درشت و برجسته چندان که گويی از حدقه بيرون زده و برای همين به «جاحظ» نامآور شده که به معنای درشتچشم و کسی است که به قول ما مشهدیها چشمانی «وَرقُلپيده» دارد.
جاحظ، چراغ تفکر عرب
دیدهور اثری استثنایی در صحنۀ ادبی معاصر است که توسط نویسنده و روزنامهنگار برجسته احمد فالالدین نوشته شده است. این اثر عمیق که در سال 2018 منتشر شد، مورد توجه گستردۀ منتقدان و خوانندگان قرار گرفته است. کتاب دیدهور بیانگر یک اودیسۀ شناختی و جالب به عمق اندیشۀ بشری است. در این رمان، نویسنده از طریق شخصیت واقعیِ «ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ»، یک فیلسوف و نویسندۀ نابغۀ عرب، به جنبههای متعدد زندگی و اندیشه میپردازد.
کتاب دیدهور اثر احمد فالالدین توسط محمدرضا مروارید ترجمه شده و نشر هرمس آن را منتشر کرده است.
کتاب دیدهور اثر احمد فالالدین توسط محمدرضا مروارید ترجمه شده و نشر هرمس آن را منتشر کرده است.
رمانی دربارهٔ جاحظ با ترجمهای درخشان
ریختن زندگی و سرگذشت شخصیتهای برجستهٔ تاریخی در قالب داستان، یکی از شگردهای رایج برای آشنایی نسل جوان با فراز و نشیب زندگی آن بزرگان است. اگرچه این ژانر در ایران، کارنامهٔ پُر برگ و باری ندارد، امّا گاه آثار درخشانی - چه به صورت اثری مستقل، چه در قامت مقدّمهٔ کتاب - عرضه شده است.
به تازگی دوست دانشور و مترجم توانا، جناب رضا مروارید، رمانی را که نویسندهای موریتانیایی به نام احمد فالالدّین دربارهٔ جاحظ نوشته است، به فارسی برگردانده و نشر هرمس آن را در شکل و شمایلی مقبول و چشمنواز روانهٔ بازار نشر کرده است.
نام اصلی کتاب «الحدقی» است که رابطهٔ آن با نام جاحظ، بر خوانندگان دقیقالنظر پوشیده نیست، لذا انتخاب نام کتاب نشان از خوشذوقی نویسنده دارد؛ در این میان جای تحسین و تمجید است که مترجم، با ذوق و سلیقهٔ مثالزدنی آن را به «دیدهور» ترجمه کرده است.
به تازگی دوست دانشور و مترجم توانا، جناب رضا مروارید، رمانی را که نویسندهای موریتانیایی به نام احمد فالالدّین دربارهٔ جاحظ نوشته است، به فارسی برگردانده و نشر هرمس آن را در شکل و شمایلی مقبول و چشمنواز روانهٔ بازار نشر کرده است.
نام اصلی کتاب «الحدقی» است که رابطهٔ آن با نام جاحظ، بر خوانندگان دقیقالنظر پوشیده نیست، لذا انتخاب نام کتاب نشان از خوشذوقی نویسنده دارد؛ در این میان جای تحسین و تمجید است که مترجم، با ذوق و سلیقهٔ مثالزدنی آن را به «دیدهور» ترجمه کرده است.
جاحظ و زندگی
زندگی، که کسی از نهفتههای پنهان در پيکرۀ آن هيچ نمیداند، همواره فريبنده است؛
آميزهای است از موجهايی که آدمی را بر فراز خود مینشانند تا او را به آرزوهايی روشن ببرند،
و خيزابهايی که او را تا ژرفای نوميدی میکشانند و انسان را به پيچوخمهای سرگردانی میافکنند.
زندگی چيزی نيست جز رودی خروشان که رودپيمايان هيچ نمیدانند موجهای بلندش آنها را تا کجا خواهند برد!
آيا مسافرِ اين رودِ روان با انبانی از مرواريد و آرزوهای سپيد باز میگردد،
يا اولين خيزاب او را به کام خود فرو میبَرد تا چونان ذرّهای ناچيز، از اين موج به موجی ديگر پرتاب شود؟
آميزهای است از موجهايی که آدمی را بر فراز خود مینشانند تا او را به آرزوهايی روشن ببرند،
و خيزابهايی که او را تا ژرفای نوميدی میکشانند و انسان را به پيچوخمهای سرگردانی میافکنند.
زندگی چيزی نيست جز رودی خروشان که رودپيمايان هيچ نمیدانند موجهای بلندش آنها را تا کجا خواهند برد!
آيا مسافرِ اين رودِ روان با انبانی از مرواريد و آرزوهای سپيد باز میگردد،
يا اولين خيزاب او را به کام خود فرو میبَرد تا چونان ذرّهای ناچيز، از اين موج به موجی ديگر پرتاب شود؟
آب طلا
اين روزها هر چند سريال پر زرق و برق مصریِ «الحشّاشين» با پرداختن به ماجراهای سه يار دبستانی و تکيه بر تحرّکات سياسی و نظامی داعيان اسماعيلی به رهبری حسن صبّاح، نظر تحليلگران هنری عرب را به خود جلب کرده و آوازۀ آن حتی از ميان اعراب نيز فراتر رفته به گونهای که هماينک نسخههای آن با زيرنويس فارسی هم در دسترس است، اما در سوی ديگری از جهان عرب، يعنی کشور يمن هم مجموعۀ تاريخی ديگری با نگاهی هويتی در معرض تماشای علاقهمندان قرار گرفته است
عشق را زبانی دگر
«عشق را زبانی دگر» نامی است که امير حسين اللهياری برای برگردان «ترجمان الاشواق» برگزيده، و در آن همۀ اشعار اين قصيده را به شعر فارسی در آورده است: يکی از ديگری بهتر، شيرينتر، دلنشينتر؛ يکی از آنها اين است:
انسان دوست چیزی است که میداند
سخنان دلسوزانۀ دکتر اصغر دادبه در نشست علمی نقد و بررسی کتاب کارنامۀ فياض (15 اسفند 1402 – تهران) را بايد بارها شنيد؛ آنجا که از ادبيات گفت و تأثيری که در روح و روان افراد میگذارد و آنها را به زندگی بهتری سوق میدهد:
«شما به طبيبان قديم نگاه کنيد که اهل شعر و ادب بودند، و آنهايی را ببينيد که فقط میتوانند جِرّ بدهند؛ من در اين قضيه باريک شدهام که اينها با هم فرق دارند. در ميان همين طبيبان جديد هم، آنهايی دلپذيرتر و موفقتر هستند و رفتار انسانیشان مکمّل حرکت درمانی آنها است که ارتباطی با ادبيات دارند و با اين مفاهيم خداحافظی نکردند».
«شما به طبيبان قديم نگاه کنيد که اهل شعر و ادب بودند، و آنهايی را ببينيد که فقط میتوانند جِرّ بدهند؛ من در اين قضيه باريک شدهام که اينها با هم فرق دارند. در ميان همين طبيبان جديد هم، آنهايی دلپذيرتر و موفقتر هستند و رفتار انسانیشان مکمّل حرکت درمانی آنها است که ارتباطی با ادبيات دارند و با اين مفاهيم خداحافظی نکردند».
ترجمان زندگان و سخنگوی مردگان
سخن از جاحظ رفت و نظر دکتر طريف خالدی به ميان آمد که او را آميزهای از سقراط و مونتنی با اندکی چاشنی از ولتر دانست.
در زير گزيدهای از نوشتههای جاحظ در بارۀ «کتاب» را برايتان آوردهام؛ اينها بخشهايی از اثری داستانی در زندگی جاحظ به قلم احمد فالالدين دوست نويسندۀ موريتانيايی من است:
«کتاب انبانی است انباشته از دانش، و ظرفی آکنده از ظرافت.
در زير گزيدهای از نوشتههای جاحظ در بارۀ «کتاب» را برايتان آوردهام؛ اينها بخشهايی از اثری داستانی در زندگی جاحظ به قلم احمد فالالدين دوست نويسندۀ موريتانيايی من است:
«کتاب انبانی است انباشته از دانش، و ظرفی آکنده از ظرافت.
بال مگس
را به او اختصاص داده و او را به مثابۀ يک پيشگام برمیشمارد و میگويد:
«گزافه نيست اگر جاحظ را جهانی بخوانيم بنشسته در گوشهای؛ چرا که او زيربنای فکری ژرفی را در فرهنگ عربی پايهريزی کرده و چه بسا بتوان گفت مفاهيمی با تفاوت بنيادين از گذشته را در آن جای داده است.
جاحظ دانشهای گونهگون عصر خويش و باورهای جامعهاش را درنورديد و آنها را زير ذرهبين خرد و تجربه و نقد گذاشت و از شيفتگی به گذشته پرهيز داد و به شيفتگی در برابر آينده و يافتههای بیپايان عقل واداشت».
«گزافه نيست اگر جاحظ را جهانی بخوانيم بنشسته در گوشهای؛ چرا که او زيربنای فکری ژرفی را در فرهنگ عربی پايهريزی کرده و چه بسا بتوان گفت مفاهيمی با تفاوت بنيادين از گذشته را در آن جای داده است.
جاحظ دانشهای گونهگون عصر خويش و باورهای جامعهاش را درنورديد و آنها را زير ذرهبين خرد و تجربه و نقد گذاشت و از شيفتگی به گذشته پرهيز داد و به شيفتگی در برابر آينده و يافتههای بیپايان عقل واداشت».
شهری که نداریم
از آشفتگی ترکیه خوشم میآيد، همان طور که از نظم و ترتيب اروپا به وحشت میافتم.
انگار ترکیه و ایران مثل دو بچۀ يک خانوادهاند که یکیشان خوشگلتر و خوششانستر بوده و ديگری بدقوارهتر و بدشانستر.
انگار ترکیه و ایران مثل دو بچۀ يک خانوادهاند که یکیشان خوشگلتر و خوششانستر بوده و ديگری بدقوارهتر و بدشانستر.
شعری به روحبخشی باران
شيخ مالک الشعار، مفتی طرابلس و شمال لبنان... خوشمحضر و خوشرو و خوشسخن است. با لطايف و ظرايف و کوچهباغهای پيچدرپيچ زبان و ادبيات عربی آشنا است. داشت قدم میزد و زمزمه میکرد که زمزمهاش را شنيدم:
تشنۀ صلح
در بیت ایشان، به اتاق کوچکی وارد شدیم. یک سوی، شاگردان و اعضای دفتر ایشان نشسته بودند. سوی دیگری هم معاون هنری و مطبوعاتی و مسئول دفتر و دیگر همراهان وزارت فرهنگ و ارشاد نشستیم.
تا نشستیم آيتالله تبریزی بیدرنگ گفت: آقای وزیر، چرا اين قدر موسیقی را در تلویزیون ترویج میکنید؟ من گفتهام خانواده و شاگردانم و مقلدهایم، تلویزیون تماشا نکنند.
گفتم: حتماً توجه دارید که تلویزیون زیر نظر و مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد نیست...
تا نشستیم آيتالله تبریزی بیدرنگ گفت: آقای وزیر، چرا اين قدر موسیقی را در تلویزیون ترویج میکنید؟ من گفتهام خانواده و شاگردانم و مقلدهایم، تلویزیون تماشا نکنند.
گفتم: حتماً توجه دارید که تلویزیون زیر نظر و مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد نیست...
تا ابد زین شیوهها نام بزرگان زنده است
معرفی چهرههای برجستهای که هر يک به گونهای در شکلگيری بخشی از پيکرۀ تاريخ معاصر ما نقشآفرينی کردهاند، کاری است ارزنده و شايسته که تا کنون به شيوههای مختلف، دربارۀ بسياری از اين بزرگان صورت گرفته است؛ از چاپ کتاب يادبود گرفته تا برگزاری مراسم بزرگداشت.
وحی؛ پلی از فضاهای دور تا جان آدمی
وحی گفتمانی است که جهانِ فضاهای دور را با درونِ جان آدمی میپيوندد
و هستی را پيوستگیهای نوينی میدهد
و رشتههايی را که به سبب دخالتهای عقلِ محدود بشری از هم گسسته است، پيوندی دوباره میبخشد.
عقل آدمی در وضعيتی با نگاه مجزای به پديدههای هستی میزيست.
و هستی را پيوستگیهای نوينی میدهد
و رشتههايی را که به سبب دخالتهای عقلِ محدود بشری از هم گسسته است، پيوندی دوباره میبخشد.
عقل آدمی در وضعيتی با نگاه مجزای به پديدههای هستی میزيست.
ثبت قصههای ناشنيده
اخيراً مد شده است سراغ سرمايهدارانی بروند که اسمشان را گذاشتهاند کارآفرين و از آنها بخواهند که قصۀ فراز و فرود خودشان و داستان رشد و نمو سرمايهها و ساختههايشان را تعريف کنند و آنها را به رخ ديگران بکشند و از آنها بخواهند که بسمالله؛ پا پيش بگذاريد و شما هم همين راه را برويد.. اگر در اين سودا، برنده شديد، به لطف زمينههای مساعدی است که برايتان فراهم شده و اگر باختيد، نشانۀ بیعرضگی خودتان است.. خود دانيد.
زيستنامه يا درسنامه
اگر از شخصيت هايدگر خوشتان بيايد يا نيايد، و اگر با ديدگاهها و انديشههايش موافق باشيد يا نباشيد، بايد اين 23 صفحه از کتاب «زندگينامۀ فلسفی من» نوشتۀ کارل ياسپرس را بخوانيد که در پايان فصلی با عنوان هايدگر نوشته است:
حضور علی(ع) در جغرافيا
در صفحات پايانی کتاب «وارث پيامبر» که ديروز بخشهايی از آن را نقل کردم، و در ادامۀ درآميختن ميراث علی(ع) با دل و جان مردم، دکتر حسن عباس اشارۀ کوتاهی دارد به جاهايی که احتمال حضور علی(ع) در آنها متصور است. در همين حال و هوا بودم که دوست عزيزی در يک گروه تلگرامی از شهرهایی که نام آن امام را بر خود دارند ياد کرد و بهدرستی خواست که تحقیقی در اين زمينه انجام شود، از عليگره و حيدرآباد و جبلعلی تا چه و چه...
ميراثدار پيامبر
علی با ذهن و قلب باز، چيزی منحصربهفرد را مردم يادآوری کرد:
ايمان فقط عقل يا عقيده يا مناسک نيست. هستی است، پيوند است، روح است – ايمان واقعی به خدا و ارتباط واقعی با او همان روشنگری و رستگاری است که از طرق و مجاری گوناگونی حاصل میشود.
ايمان فقط عقل يا عقيده يا مناسک نيست. هستی است، پيوند است، روح است – ايمان واقعی به خدا و ارتباط واقعی با او همان روشنگری و رستگاری است که از طرق و مجاری گوناگونی حاصل میشود.
الماستراش
????ريتا نام يک زن نيست، نامی است نمادين برای عاشقانه زيستن در دل جنگ، برای همآغوشی در اتاقی در حصارِ تفنگ. بخشی از يورش صوَر خيال است و میدانيم که تکيۀ شعر بر همين صورتهای لايتناهی در کنار واقعيتهايی است که از آن سيراب میشويم. ريتا زاييدۀ خيال يک شاعر است و بس..
مريَما!
از رنگ خاکستریِ دلگيری که روی سينۀ بغداد سنگينی میکند، خسته شدهام. دلم میخواهد توی شهری زندگی کنم که درختانی کشيدهقامت تزئينش کردهاند، توی خيابانهای تميزش رفتوآمد کنم؛ شهری که نفس میکشد و در باغهای عمومیاش زندگی میتپد، نه اين شهری که ديوارهای سيمانی و کوه زباله نفسش را بريده...
دعوت به نوشتن
بیست سال است که «نوشتن خلاق» تدریس میکنم و از این نام بدم میآید، چون فکر میکنم که هر گونه نوشتن، حتی نوشتن فهرست خرید، تا اندازۀ خاصی همراه با خلاقیت است.
«تنها عشق پيروز است»
پارهای از شعر نزار قبانی با عنوان «تنها عشق پيروز است» در مجموعۀ «تا سبز شوَم از عشق» با ترجمۀ موسی اسوار
مردم نيامدهاند
❇️میرزا مهدی تفرشی بدايعنگار (لاهوتی) متولد 1242 درگذشتۀ 1320 ش. چهار سفر به مشهد آمده و گزارش سفرهای سوم و چهارمش را نوشته. سفر 33 روزۀ سومش در سال 1287 بوده و سفرنامهاش هم مفصلتر از چهارمی است. اکنون فرشيد گندمکار اين دو سفرنامه را با عنوان «مردم نيامدهاند» در نشر چشمه به چاپ سپرده است.
برچيدن کتابخانهام
اگر کتابها سياهۀ تجربيات و کتابخانهها خزانۀ خاطراتمان باشند، فرهنگ لغت طلسم ما عليه فراموشی است. نه يادمان زبان است و نشان از مرگ دارد، نه گنجينه است و حاکی از چيزی فروبسته و دسترسناپذير.
ستارۀ شرق؛ زندگی و زمانۀ امکلثوم، حنجرۀ عشق و انقلاب
تب محبوبیت شعر و ترانههای عاشقانه هم بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم فروکش میکرد؛ اين جنگ نقطۀ عطف مهمی در ادبياتی بود که حالا ديگر به گفتمان تاريخ سياسی، اجتماعی و اقتصادی جهان عرب تبديل شده بود و شعارش بازگشت به خويشتن بود و تعهد به وطن....
شخصيتی مانا
پيوستن مديرشانهچی به دانشگاه و ديدن خلأهای پژوهشی بود که او را واداشت تا بر خلافامد عادت مألوف بيشتر روحانيان عصر خود، همزمان با تدريس و تأليف کتاب، به مقالهنويسی روی آورَد و هر چه را که مینويسد به فارسی بنويسد، فارسی را هم درست و بهسامان مینوشت و اگر با دستخط نمکين و زيبايش عرضه میشد، آراستهتر مینمود. اين آراستگی در سيمايش، در جامهاش، در گفتارش و در رفتارش نيز نمايان بود. کمتر کسی است که او را ديده باشد و از متانت و وقارش نشانهای به ياد نياورَد و از پاکی نفس و منش بلند او چيزی نگويد و اين گونه بود که جايگاهش همواره گرامی و نامش همواره نکو بود.
همسفر با حواس پنجگانه
شهرها را فقط خيابانها و ساختمانها تشکیل نمیدهند.
شهر فقط پل و موزه و کافه نیست.
شهر از نبض آدمها است که جان میگيرد.
برای شنيدن شهرها بايد صدای مردمش را شنيد.
برای ديدن شهرها باید چشم دوخت در عمق نگاه آدمهايش،
و نمیشود شهر را فهميد بدون آنکه با مردمش معاشرت کرد.
شهر فقط پل و موزه و کافه نیست.
شهر از نبض آدمها است که جان میگيرد.
برای شنيدن شهرها بايد صدای مردمش را شنيد.
برای ديدن شهرها باید چشم دوخت در عمق نگاه آدمهايش،
و نمیشود شهر را فهميد بدون آنکه با مردمش معاشرت کرد.
زيستن با کتاب
«زيستن با کتاب» بازگفت تجربۀ بيش از هشتاد سال خواندن و آموختن و نوشتن، به قلم کسی است که از کودکی کتاب چنان گرداگرد او را گرفته بود که به کتاب آسانتر دسترسی میيافت تا به بوسههای پدر، و اينک چون پيرانهسر قلم به دست میگيرد تا تجربههای اين شيوۀ زيستن را بنگارد ترديدی نبايد کرد که انبوهی از اطلاعات ناب را در اختيار خواننده خواهد گذاشت.
پرنده و آتش
برای سوختن ابراهیم
هیمهای فرا آوردند، انبوه
و آتشی برافروختند، سوزان
و ناگاه
مرغکی را دیدند آب در منقار، رقصان و پرتکاپو، گاه بر گرد زبانهها و گاه در آغوش شعلهها.
حیران پرسیدند که این چه رازی است میان پرنده و آتش؟
گفت که تا ابراهیم لَختی بیاساید و دلهای مردمان دَمی گرم آید، به قدر وُسع بکوَشم.
کتاب پرندهوآتش اولین ماجرای دستهای است از این مرغان.
هیمهای فرا آوردند، انبوه
و آتشی برافروختند، سوزان
و ناگاه
مرغکی را دیدند آب در منقار، رقصان و پرتکاپو، گاه بر گرد زبانهها و گاه در آغوش شعلهها.
حیران پرسیدند که این چه رازی است میان پرنده و آتش؟
گفت که تا ابراهیم لَختی بیاساید و دلهای مردمان دَمی گرم آید، به قدر وُسع بکوَشم.
کتاب پرندهوآتش اولین ماجرای دستهای است از این مرغان.
سفر، از جنسی ديگر
اگر سفر را فقط به تماشای در و ديوار و آدم و خيابان محدود نکنيم و آن را تا کنهِ داستانِ هر پديدهای بکشانيم و پی بردن به ماجرای هر بنا، هر خيابان، هر پل، هر رودخانه، و حتی هر درخت و هر موجود زنده را نيز بخشی از چيستی سفر بدانيم، بیگمان جستارهای آمده در کتاب «تختخواب ديگران» نمونهای از روايتگریِ سفرهايی از اين دست به شمار میرود.
مصدق در قاهره
بخشی از ترجمه فارسی کتاب «مسافر کاناپهگرد در ايران» يادداشتهای سفر يک جوان مصری (2013):
تصميم ايران به ملی کردن نفت بازتابهای گستردهای در منطقه داشت؛ به گونهای که نمايندگان پارلمان عراق از دولت خود خواستند که اقداماتی مشابه آنچه دولت مصدق اتخاذ کرده است، در پيش گيرد، تا به حق انحصاری انگلستان از منابع نفتی عراق و غارت سرمايههای آن کشور و درخواست بازنگری در قراردادهای نفتی به منظور افزايش سهم انگلستان از نفت عراق پايان داده شود.
تصميم ايران به ملی کردن نفت بازتابهای گستردهای در منطقه داشت؛ به گونهای که نمايندگان پارلمان عراق از دولت خود خواستند که اقداماتی مشابه آنچه دولت مصدق اتخاذ کرده است، در پيش گيرد، تا به حق انحصاری انگلستان از منابع نفتی عراق و غارت سرمايههای آن کشور و درخواست بازنگری در قراردادهای نفتی به منظور افزايش سهم انگلستان از نفت عراق پايان داده شود.
تا به آخر با هيتلر
خاطرات پيشکار هيتلر
هاينتس لينگه
ترجمه حميد هاشمی
«ترسآور و در عين حال مسحورکننده.. خوراک کسانی که دوست دارند زندگی روزمره يکی از هيولاهای تاريخ را از نمايی نزديک ببينند».
هاينتس لينگه
ترجمه حميد هاشمی
«ترسآور و در عين حال مسحورکننده.. خوراک کسانی که دوست دارند زندگی روزمره يکی از هيولاهای تاريخ را از نمايی نزديک ببينند».
ترانکهای مردمی پشتو
«لَندَی» آيينهدار زندگی قبايل پشتون (افغان) در راستای سدهها است.
اين مينياتورهای آهنگين بازتاب دريافتها، دردها، غمها و شادیهای مردم است؛ جلوههايی است از عشق، محبّت، شوخطبعی، درد و خشم. در آن ستايش سرباختگان راه آزادی و نکوهش بزدلان و رزمگريزان را فراوان توان ديد.
اين ترانکها در زبان پشتو نامهای گوناگونی دارند، اما نامیتر از همه «لَندَی»، به معنای کوتاهک است.
اين مينياتورهای آهنگين بازتاب دريافتها، دردها، غمها و شادیهای مردم است؛ جلوههايی است از عشق، محبّت، شوخطبعی، درد و خشم. در آن ستايش سرباختگان راه آزادی و نکوهش بزدلان و رزمگريزان را فراوان توان ديد.
اين ترانکها در زبان پشتو نامهای گوناگونی دارند، اما نامیتر از همه «لَندَی»، به معنای کوتاهک است.
آقا علی عطّار
به مناسبت سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث
مُشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطّار بگوید!
عطّاریِ صدساله «آقاعلی»، تعریف نمیخواهد؛ طَبلهاش همواره خوش بوده است و سرشار از رایحه دلنواز گیاهان دارویی...که همه پاشيدهاند در مغازه «ایستگاه سراب»؛ دکّهای نماینده بازار سنتی، ایستاده در برابر مدرنیتهای توفنده از خیابانهای روبرو!
مُشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطّار بگوید!
عطّاریِ صدساله «آقاعلی»، تعریف نمیخواهد؛ طَبلهاش همواره خوش بوده است و سرشار از رایحه دلنواز گیاهان دارویی...که همه پاشيدهاند در مغازه «ایستگاه سراب»؛ دکّهای نماینده بازار سنتی، ایستاده در برابر مدرنیتهای توفنده از خیابانهای روبرو!
ادبیات همسایه
رمانهای نويسندگان امروز عراق، عاشقانه هم که باشد، بوی خون و آتش میدهد. سفرنامههاشان نيز هم. قريب بيست سال از فروپاشی رژيم بعث میگذرد، اما نه تنها تلخکامیها و هراسناکیهای آن از ذهن و زبان عراقیها نرفته، بلکه با پيدايش گروههای تروريستی القاعده و داعش، موج تروريسم در ميان نسل جديد نيز گسترش يافته و تو گويی که خاک ميانرودان با آرامش بيگانه است؛ امری که در آثار نويسندگان و شاعران معاصر آن کشور بازتاب نمايانی يافته است و از بختياری ما است که مترجمانی خوشذوق و کاربلد توانستهاند خيلی زود برخی از اين نوشتهها را به فارسی برگردانند و ما را با فضای شعر و داستان همسايه غربیمان آشنا کنند.
جان آسوده
... و گفتند که: ای اُويس! تو چرا در عرب نيامدی و رسول عليهالسلام را نديدی؟
گفت که: شما ديده بوديد؟
گفتند که: ای اويس خواجه! چگونه میفرمايی، که مايان همه وقت در آن حضرت بوديم؟
گفت که: دندان مبارک حضرت رسالتپناه (ص) خسته شده بود، ديده بوديد يا نه؟
گفتند که: ديده بوديم.
گفت: حيف، صد حيف. پس با وجود ديدن، چرا دندان خود را سالم گذاشتيد؟
بعد از آن، دندانهای خود نمود که سیودو رندان به موجب متابعت حضرت رسالتپناه (ص) شکسته شده بود.
مولانا آمون استفسار نمود که «همه دندانهای مبارک حضرت رسالتپناه (ص) خسته شده بود يا نه؛
مخدوم ـ عظّمه الله ـ فرمود که: يک دندان خسته شده بود.
مولانا آمون بازعرض داشت که: پس چرا خواجه اويس رحمهالله همه دندانهای خود را شکسته ساخت؟
فرمود که: بدين معنی که آن دندان مبارکِ معيّن بر خواجه معلوم نبود، همه را شکسته ساخت که تا آن دندان مبارک که شکسته است، داخل بوَد.
گفت که: شما ديده بوديد؟
گفتند که: ای اويس خواجه! چگونه میفرمايی، که مايان همه وقت در آن حضرت بوديم؟
گفت که: دندان مبارک حضرت رسالتپناه (ص) خسته شده بود، ديده بوديد يا نه؟
گفتند که: ديده بوديم.
گفت: حيف، صد حيف. پس با وجود ديدن، چرا دندان خود را سالم گذاشتيد؟
بعد از آن، دندانهای خود نمود که سیودو رندان به موجب متابعت حضرت رسالتپناه (ص) شکسته شده بود.
مولانا آمون استفسار نمود که «همه دندانهای مبارک حضرت رسالتپناه (ص) خسته شده بود يا نه؛
مخدوم ـ عظّمه الله ـ فرمود که: يک دندان خسته شده بود.
مولانا آمون بازعرض داشت که: پس چرا خواجه اويس رحمهالله همه دندانهای خود را شکسته ساخت؟
فرمود که: بدين معنی که آن دندان مبارکِ معيّن بر خواجه معلوم نبود، همه را شکسته ساخت که تا آن دندان مبارک که شکسته است، داخل بوَد.
در پشت پرده سياست جهان چه میگذرد؟
نام ويليام برنز برای کسانی که تحولات چند دهه گذشته سياست جهان تا همين امروز را دنبال کردهاند، آشنا است؛ سياستمدار کهنهکاری که از بيست و دو سالگی خدمت در وزارت خارجه را شروع کرده و تا سفارت در کشورهای مختلف و معاونت و قائممقامی وزير خارجه پيش رفته و سرانجام در دولت جو بايدن، اداره عالیترين مقام سازمان اطلاعات مرکزی را در دست گرفته است.
بشر، ابزار ابزار خویش
انسان حیوانی است که راحتتر از ديگر انواع، خود را با هر نوع آب و هوا و شرایط تطبیق میدهد.
من ترجیح میدهم بر روی یک کدوحلوایی بنشینم و همهاش از آن خودم باشد، تا بر بالشی مخملین که معارضان در اطرافش غوغا میکنند.
افسوس! بشر ابزارِ ابزارِ خود شده است.
من ترجیح میدهم بر روی یک کدوحلوایی بنشینم و همهاش از آن خودم باشد، تا بر بالشی مخملین که معارضان در اطرافش غوغا میکنند.
افسوس! بشر ابزارِ ابزارِ خود شده است.
حاضرجوابی ناشاعرانه
فخرالشعراء، اهل کدکن و ساکن تربت حیدریه بوده، مجرّد میزيست و همانا قدری خفّت عقل داشت و هنگام حرکت در کوچه و بازار، گاهی بهقهقهه با خود میخندید، و مانند اغلب شعرای معاصرش با مديحهسرایی امرار معاش میکرد.
بناهای خاطره در شهر
شهرها با خاطرهها زندهاند... تا يکی دو نسل در سينه شهروندان، و از آن پس، در وجود بناهايی که ارزش آنها نه فقط در سبک معماری و طراحی آنها است، بلکه پاسدارهويت شهرها میشوند تا اگر دست تطاول روزگاران بگذارد، در قالب «مکانرويدادها» هويتهای موزاييکی شهر را به نسلهای بعدی انتقال دهند.
با کاوچسرفینگ تا باکو
کاوچسرفینگ يا آن طوری که اخيراً آن را ناميدهاند: «کاناپهگردی/خوابی» یک شیوه سفر است که اگر حال و روز عالم و آدم بهراه باشد، با استفاده از امکانات بینظير آن و البته قدری چاشنی اعتماد و اطمينان، میتوان خيال خود را از جای اقامت در مقصد راحت کرد و راه افتاد. همين است که دختری بیست و چند ساله را که عشق تماشای آيين باکويیها در سوگواری محرم را در سر دارد به اين مسیر میکشاند...
مدرسههای تروريستسازی
جان واکرلیند جوان کالیفرنیایی 16 سالهای است که تحت تأثیر فیلم زیستنامه مالکوم ايکس مسلمان میشود و اندیشههای مبلغان اسلامی مساجد کالیفرنیا، او را تشویق به فراگیری زبان عربی میکند و برای این کار نام خود را در یکی از مدارس صنعا مینویسد و در سال 1998 به یمن میرود و در یک رفت و برگشت میان یمن و آمریکا، با فعالان شبکه القاعده آشنا میشود و در شمار مريدان سينهچاک عبدالله عزام درمیآيد . این بار رهسپار پاکستان میشود تا در مدارس پيشاور علاوه بر زبان عربی درس سلفیگری را هم بياموزد و کار با سلاح را فرا بگيرد و از آنجا به بهشت موعودش یعنی افغانستان برود.
آيينه در برابر خورشید
دکتر احمد مهدوی دامغانی در کتاب «آيينه در برابر خورشيد» میگويد:
«باید بگویم یکی از برکات انقلاب اسلامی برای من، همين بود که از کارها برکنار و از ايران اخراج شدم و هر چه اثر مکتوب دارم ـ الحمد لله ـ از برکت همين انقلاب اسلامی در اين جا، انجام شده است».
«باید بگویم یکی از برکات انقلاب اسلامی برای من، همين بود که از کارها برکنار و از ايران اخراج شدم و هر چه اثر مکتوب دارم ـ الحمد لله ـ از برکت همين انقلاب اسلامی در اين جا، انجام شده است».
اسلامگرایی در دايرهای به شعاع کل جهان
خواندن کتابی در باره پديده «اسلامگرايی» از «ارنست نولته» آلمانی که دو اثرش در باره فاشيسم و مارکسيسم، به عنوان منبعی برای مطالعات سياسی جهان معاصر شناخته شده است، میتواند جذّاب باشد؛ اين جذابيت بيشتر در جايی خود را نشان میدهد که نولته در گزارش و تحليل هر رويدادی، نمونههای همساز و ناهمساز آن را يادآور میشود و بدين گونه در کتاب «اسلامگرايی؛ سومين جنبش مقاومت راديکال» میکوشد تا نگاهش به تحولات، فراتر از گزارش يک واقعه باشد. او با اين کار، بر پژوهشهای تاريخانديشانه خود صحه میگذارد و کارکرد مطالعات خويش را نمايان میکند.
کتابی که خواندنش انگيزه پاپ را برای سفر به عراق تقويت کرد
پاپ فرانسيس در هواپيمایی که او را از اربيل به واتيکان برمیگرداند، در باره سفر تاريخی خود به عراق، ديدار با آيتالله سيستانی، حضور در معبد اور و رفتن به موصل سخن گفت و در لابلای حرفهايش از کتابی نام برد که انگيزه اين ديدار را در او تقويت کرده است؛ او گفت: «پيش از آن که تصميم بگيرد به عراق برود، کتاب ناديا مراد، نويسندهای ايزدی را خوانده که گزارش داستان ايزديان را نوشته و اين کتاب يکی از انگيزههايی بوده که وی را برای سفر به عراق مصمم کرده است.»
جادوی کلمات؛ از زبان شعر تا معجزه قرآن
نويد کرمانی را از هنگام ترجمه مقالهای با نام «نجف، واتيکان شيعه» شناختم که در نشريه آلمانی اشپيگل چاپ شده بود و من آن را از ترجمه عربیاش در روزنامه النهار لبنان به فارسی برگرداندم و با فاصله يکی دو روز، در سايت خبری شفقنا انتشار يافت و بازتاب بسياری هم پيدا کرد. مقالهاش گزارشی بود از سفر به عراق و ديدار و گفتوگو با برخی از مراجع نجف و از همه مهمتر با آيتالله سيستانی.
سکولاريسم را جامهای نو باید
هنگامی که انديشمندان در سال 2007 برای بررسی شيوههای همساز کردن تفاوتهای فرهنگی در کِبِک کانادا دور هم مینشينند، به اين نتيجه میرسند که اکنون وقت آن رسيده که معنا و هدفهای سکولاريسم را از نو مفهومسازی کنند. از عصر آگوستين تا دوره مدرن، رابطه ميان قدرت قدسی و غيرقدسی پراهميت و چالشبرانگيز بوده است، ولی چالشهای عصر حاضر از جنسی ديگرند.
تاريخ مؤنت
برای پژوهشگرانی که رد پای زنان را در تاريخ جستوجو میکنند، خواندن کتابی از دو بانوی نويسنده و مترجم، از نان شب هم واجبتر است.
«چرا محو شد از يادِ تو نامم؟» عنوان کتابی است که افسانه نجمآبادی آن را به انگليسی نوشته و شيرين کريمی آن را به فارسی برگردانده است. کتاب که مجموعهای از چند مقاله است، پژوهش پيرامون نقشآفرينی زنان در ادوار گوناگون را هدف خود میداند.
«چرا محو شد از يادِ تو نامم؟» عنوان کتابی است که افسانه نجمآبادی آن را به انگليسی نوشته و شيرين کريمی آن را به فارسی برگردانده است. کتاب که مجموعهای از چند مقاله است، پژوهش پيرامون نقشآفرينی زنان در ادوار گوناگون را هدف خود میداند.
چشم و چراغ شهر
هر چه عمر ما بالاتر رفته، سلولهای مغزمان کوچکتر شده، و فاصلهها... فاصلههای زمانی و مکانی، کمتر و کمتر.
حالا را نبينيد که نقطهنقطه شهر به هم چسبیيده است و خيابان تا خيابان راه درازی نيست، آن سالهای جوانی، وقتی از خانه پدری در آخر خيابان گلستان راه میافتاديم، تا ... برسيم به چهارراه سينما دياموند، و تا ... يک پيچ بخوريم و چهارراه دکترا را ببينيم و بچرخيم، تا ... برسيم به کتابفروشی امام... کلّی راه آمده بوديم.
حالا را نبينيد که نقطهنقطه شهر به هم چسبیيده است و خيابان تا خيابان راه درازی نيست، آن سالهای جوانی، وقتی از خانه پدری در آخر خيابان گلستان راه میافتاديم، تا ... برسيم به چهارراه سينما دياموند، و تا ... يک پيچ بخوريم و چهارراه دکترا را ببينيم و بچرخيم، تا ... برسيم به کتابفروشی امام... کلّی راه آمده بوديم.
خدای نویسندگان
پرسش: آقای فاکنر... آیا هیچ نویسنده موفقی احتمالا بی آن که خدا را پیدا کند وجود داشته؟
پاسخ: گمان نمیکنم. به نظر من هیچ نوشتهای بیمفهوم خدا چندان موفق نخواهد بود، میتوانید با هر اسمی که میخواهید خدا را بنامید.
یاد نوشتههای ژان پل سارتر میافتم که به معنای واقعی کلمه نوشتههایش خوب بود، اما چیزی کم داشت.
پاسخ: گمان نمیکنم. به نظر من هیچ نوشتهای بیمفهوم خدا چندان موفق نخواهد بود، میتوانید با هر اسمی که میخواهید خدا را بنامید.
یاد نوشتههای ژان پل سارتر میافتم که به معنای واقعی کلمه نوشتههایش خوب بود، اما چیزی کم داشت.
زيستن با کار
اگر تجربههای شخصی، آموختههای علمی و شنيدههای درمانی در باره دو مقوله «کار» و «زندگی» در کنار هم بنشيند، آميزهای فراهم میآيد که نتيجهاش کتابی خواندنی با نام «کار همچون زندگی» است.
تامسمور نويسنده اين کتاب که خود همه اينها را دارد، يافتههای علمی و تجربیاش را کنار هم چيده و آنها را به سان نسخهای راهگشا در اختیار انسانهايی نهاده که در تکاپوی زيستن و کوشيدن، به سرگردانی افتادهاند.
تامسمور نويسنده اين کتاب که خود همه اينها را دارد، يافتههای علمی و تجربیاش را کنار هم چيده و آنها را به سان نسخهای راهگشا در اختیار انسانهايی نهاده که در تکاپوی زيستن و کوشيدن، به سرگردانی افتادهاند.
جهان آن سان که يک آمريکايی میبیند
سومين کتاب خاطرات مادلين آلبرايت با نام «به جهنم و جاهای ديگر»، پس از کتاب «خانم وزير» و «زمستان پراگ»، هم حاوی اطلاعاتی ارزشمند از اوضاع خاورميانه است و هم پرتوی بر اوضاع داخلی آمريکا میاندازد. تعريف و تمجيد آلبرايت از شخصيت ميشل اوباما، رقابت وی با کونداليزا رايس، و تلاشهايش برای پيروزی هيلاری کلينتون، بخشهايی از نگاه زنانه آلبرايت به موضوعات داخلی آمريکا را نشان میدهد.
ماه غمگين، ماه سرخ
رمانهای «رضا جولايی« با آن نثر زنده و جاندار و روايت خلاقانه، هر يک بر گوشهای از تاريخ معاصر اين سرزمين پرتو میاندازد، و بدين سان، بیشک بر بلندای رمانهای تاريخی ايران میايستد.
«ماه غمگين، ماه سرخ» شخصيتپردازی او از «ميرزاده عشقی» شاعر شوريده سالهای آغازين اين قرن است که ترورش در 1303 به نمادی از کشتن انديشههای آزادیخواه بدل شده است.
«ماه غمگين، ماه سرخ» شخصيتپردازی او از «ميرزاده عشقی» شاعر شوريده سالهای آغازين اين قرن است که ترورش در 1303 به نمادی از کشتن انديشههای آزادیخواه بدل شده است.
درسهای ديروز برای فردا
وقتی کتابی با نام قواعد واگیری در آستانه همهگيریِ کرونا نوشته میشود و در اوج آن به زبان فارسی میگردد، حتماً مورد استقبال قرار میگيرد؛ حق هم همين است؛ چرا که دادههای آن بلافاصله از سوی خواننده شبيهسازی میشود و راهحلهای آن برای آينده خواننده امروزی راهگشا جلوه میکند؛ نمونهاش همين يکی که از همه ملموستر است.
تعامل سهجانبه پويا
اگر امروز تحولات پيرامونیِ خود و نحوه تعامل مردان سياست خارجی با آن را در جنبههای مختلف زندگی خود مشاهده میکنيم، امر تازهای نيست؛ کنشهای داخلی و شرايط بينالمللی و سياست خارجی سه عنصری است که به گفته دکتر روحالله رمضانی تأثير متقابلی بر يکديگر دارند؛ نظريهای که آن را «تعامل سهجانبه پويا» ناميده و کتاب «تاريخ سياست خارجی ايران؛ از صفويه تا پايان پهلوی اول» را بر همين بنياد نوشته است.
رمزگشایی از ایران
کتاب تاریخ ایران، پژوهش آکسفورد شکلگرفته از شانزده مقاله در تاریخ ايران، نوشته تاريخنگاران و باستانپژوهان ايرانی و غيرايرانی است که به کوشش تورج دریایی فراهم آمده تا با پيشينه پرماجرای ايران را که بهشدت بر تعامل و رفتار اجتماعی و سیاسی امروزی ایرانیان سایه افکنده است، نمايان کند
قرآن؛ الهامبخش هنر
اگر بيشتر همايشهای مطالعات قرآنی بر قرائت و تنظيم و تدوين و نقل و تفسير اين متن مقدس توجه دارند، در حاشيه جشنواره سالانه مؤسسه اسماعيلی لندن (هجدهم تا بيست و يکم اکتبر 2003) همايشی جهانی برگزار شد که به «کلام قدسی در هنر بشری؛ جلوههای خلاقانه قرآن» پرداخت و مقالات ارائهشده به آن در کتابی گرد آمد و آن کتاب در سال 1395 به کوشش آقای جواد قاسمی به فارسی ترجمه شد.
سفر به دنيای درويشان ايرانی
سلسلهها، عقيده و مذهب، و سنن و آيينهای سه طريقه ذهبيه، نعمتاللهيه و خاکساريه، موضوع اصلی کتابی است با نام «طريقههای شيعی ايران» که ريشارد گرامليش عرفانپژوه سرشناس آلمانی شصت سال پيش در سفری مطالعاتی به کشورمان يادداشت های آن را تهيه کرده و از سال 1965 تا 1981 بهتدريج در سه جلد انتشار داده است.
کتابی با صد و بيست سال سرگذشت
نخستين بار استنلی لين پل (1854 – 1931) تاريخدان و سکهشناس نامدار انگليسی کتابی مشتمل بر نسبنامه يکصد و هژده سلسله از خلفا و فرمانروايان و سلاطين جهان اسلام، با شرحی مختصر در باره ظهور و سقوط غالب سلسلههای مندرج در آن، تأليف و آن را در 1893 در لندن منتشر کرد.
فراتر از سفرنامه
انتشارات لونلی پلانت يعنی بزرگترين ناشر جهانی کتابهای گردشگری، اخيراً کتابی را عرضه کرده که ترجمه فارسیاش با عنوان «چگونه سفرنويس شويم» از سوی انتشارات ايرانشناسی در دسترس ما است.
نگارش بين خطوط
پنهاننگاری (يا نگارش بين خطوط) شیوه و هنری از نگارش است که در آن فیلسوفِ سیاسی به دلایلی، ایدهها و افکار خود را به گونهای به نگارش در میآورد که فهم واقعی آن برای همگان میسر نیست. آثاری که این گونه نوشته میشوند ممکن است به صورت دیالوگ، رساله، شرح، تعلیقه و غیره ارائه شوند.
کتاب قرنطينه
اگر اهل سفر هستيد و کرونا شما را خانهنشين کرده، اين روزها بهترين زمان برای خواندن سفرنامهها است تا هم حال و هوای سفر را از دست ندهيد، هم با جاهای تازه آشنا شنويد و هم سبکهای مختلف نوشتن را ملاحظه کنيد. اگر سفرنامهها را میشناسيد که خودتان برويد و کتاب را بخوانيد، اما اگر آشنايی چندانی با آنها نداريد، اپيزود بيست و هفتم پادکست راديو جولون برای شما چندين سفرنامه را انتخاب و معرفی کرده که شما با گوش دادن به آن، میتوانيد سراغ کتابی را بگيريد که با طبع و سليقه شما سازگارتر است.
حکمت مردان صحرا
راهبی در طیّ سفری به جمعی از خواهران اهل سير و سلوک برخورد. با ديدن آنان جاده را ترک گفت و از آنان فاصله گرفت. اما راهبه بزرگ به او گفت: اگر راهب کاملی بودی، حتی با چنان دقتی به ما نگاه نمی کردی که دريابی ما زنيم.
گشتاپو؛ تاريخچه يکی از قدرتمندترين سازمانهای امنيتی جهان
اغلب تنها به خودشان و سرپرست مستقيم خويش پاسخگو بودند، جدا از يکديگر نيز کار نمیکردند. اساس و گشتاپو اغلب با هم اشتباه گرفته میشوند، جای تعجب ندارد؛ زيرا آنها در طول جنگ همکاری نزديکی با يکديگر داشتند.
يک کاستیِ درخشان
بعد از حدود پنجاه سال فعاليت در منصب معماری سلطنتی و ساخت چهارصد بنای زيبا ـ حالا بماند فوارهها و مقبرههايی که برای مردم ساخته بود ـ سينان دنيای خاکی را ترک کرد. او هميشه عمداً نقصی در آثارش باقی میگذاشت، به نشانه علم به اينکه هرگز کامل و بینقص نيست. چون چنين خصيصهای فقط و فقط از آنِ خداست. دقيقاً به همان ترتيب که در سنِ ناکاملِ خود، نود و نه سال و نيم، از دنيا رفت.
آيا سنگنگارهها راست میگويند؟
سابقه فرهنگی ایران و فکر و اندیشه ایرانی نشان میدهد که در طول تاریخ، از تاثیرگذاری و گسترش فراوانی برخوردار بوده، به طوری که افلاطون به عنوان پدر فلسفه غرب، از فکر ایران تأثیر گرفته و اندیشههای این فیلسوف بیتوجه به بنمایههای فکر ایرانی نبوده است.
تأثیر جهانیِ زرتشت را همیشه گفتهاند، اما به گفته دکتر فتح الله مجتبائی، برای غربیها بسیار سخت است که ببینند فلسفه هم در جای دیگر، به خصوص از ایران و شرق، ريشه دارد.
تأثیر جهانیِ زرتشت را همیشه گفتهاند، اما به گفته دکتر فتح الله مجتبائی، برای غربیها بسیار سخت است که ببینند فلسفه هم در جای دیگر، به خصوص از ایران و شرق، ريشه دارد.
علويان بر تخت حکومت
همه با هم سرود خواندند
همه با هم تور را از آب بيرون کشيدند
همه با هم آهن را همچون تور (دانتل) ساختند
همه با هم خاک را شخم زدند
انجيرهای همانندِ عسل را با هم خوردند
... جلاد ساطورش را زد
گردنها همانند انار دو شقه شد
همانند سيبهايی که از هر شاخه سبز میافتند
سرها در کنار هم افتادند
اين بخشی از سروده ناظم حکمت شاعر ترکزبان در رثای شيخ بدرالدين، پسرعموی سلطان علاءالدين سلجوقی و قاضی شهر سماونه آناتولی است
همه با هم تور را از آب بيرون کشيدند
همه با هم آهن را همچون تور (دانتل) ساختند
همه با هم خاک را شخم زدند
انجيرهای همانندِ عسل را با هم خوردند
... جلاد ساطورش را زد
گردنها همانند انار دو شقه شد
همانند سيبهايی که از هر شاخه سبز میافتند
سرها در کنار هم افتادند
اين بخشی از سروده ناظم حکمت شاعر ترکزبان در رثای شيخ بدرالدين، پسرعموی سلطان علاءالدين سلجوقی و قاضی شهر سماونه آناتولی است
اين جهان گذرا
ديويد کريسچن در کتابی که مزدا موحد آن را ترجمه کرده، معتقد است که مطالعه يکپارچه تاريخ جهان درک بهتری از نحوه جایگيری رخدادها به دست میدهد و شکل تاريخ را نمايانتر میکند؛ درست همچون سفر با هواپيما بر فراز کشوری که پيشتر پياده از آن عبور کردهايد، بسياری از جزئيات را نخواهيد ديد، ولی تصور روشنتری از منظره پيدا خواهيد کرد. از پنجره هواپيما، اشيای منفرد مبهم خواهند بود، اما ارتباط ميان آنها راحتتر به چشم میآيد.
کلاغ هم گريست
جسد آن مرد کماکان همان جا بود و خون از همه جای بدنش جاری بود.
وقتی از مسجد بيرون میآمدم کلاغ را ديدم که بر بالای سرش نشسته بود و قارقار میکرد.
گمان نمیکنم اين صحنه از ياد هيچ کس برود.
کلاغ داشت گريه میکرد.
وقتی از مسجد بيرون میآمدم کلاغ را ديدم که بر بالای سرش نشسته بود و قارقار میکرد.
گمان نمیکنم اين صحنه از ياد هيچ کس برود.
کلاغ داشت گريه میکرد.
آشنای آسمان
روزی خدمت علامه طباطبائی (رضوان الله سبحانه و تعالی عليه) بودم؛ سؤالاتم که تمام شد، به ايشان عرض کردم آقای خوئی خط را از چه کسی ياد گرفتهاند؟ فرمودند: ما يک ماه رمضانی در نجف به طلبهها خط نسخ و نستعليق را ياد میداديم، و (در حالی که با انگشت سبابهشان اشاره میکردند) فرمودند: آقای خوئی هم اين جا مینشست.
آستان قدس رضوی؛ به مثابه يک نهاد
با چاپ دومين جلد دايرةالمعارف آستان قدس رضوی در سال 1399، اين اثر ارزشمند به پايان رسيد و اينک دو جلد آن با بيش از هفتصد و هفتاد مدخل که هر يک از آنها بهنوعی با گذشته و حالِ اين مجموعه شيعی، فرهنگی، زيارتی پيوند دارد، در اختيار است.
دسترسی مستقيم نويسندگان مقالات به اسناد و بهرهگيری آنان از دادههای خاص موجود در مؤسسات مختلف اين مجموعه، و افزودن صدها تصوير منحصر از جزئيات معماری، نفايس هنری و رجال نامی و چاپ و طراحی هنرمندانه آن، به کتاب يادشده ويژگی برجستهای داده است.
دسترسی مستقيم نويسندگان مقالات به اسناد و بهرهگيری آنان از دادههای خاص موجود در مؤسسات مختلف اين مجموعه، و افزودن صدها تصوير منحصر از جزئيات معماری، نفايس هنری و رجال نامی و چاپ و طراحی هنرمندانه آن، به کتاب يادشده ويژگی برجستهای داده است.
امام علی(ع)، راهنمای مذاکرهکننده ارشد فلسطينی
صائب عريقات را، که چند روز پيش بر اثر بيماری کرونا در گذشت، با عنوان مذاکرهکننده ارشد فسطينی میشناسيم. او سال 1955 در يکی از شهرکهای اطراف قدس به دنيا آمد، از دانشگاه سانفرانسيکو فوقليسانس و از دانشگاه برادفورد آمريکا دکتری علوم سياسی گرفت و با پيوستن به سازمان آزاديبخش فلسطين در بيشتر مذاکرات اين سازمان با مقامات بينالمللی شرکت داشت و پای ثابت همه گفتوگوهای دولت فلسطين با مقامات اسرائيلی بود.
او کتابی دارد با نام «عناصر التفاوض بين علي و روجر فيشر» که در آن اصول مذاکره در نگاه امام علی(ع) و انديشمند آمريکايی راجر فيشر را به مقايسه گذاشته و پس از تحقيق و بررسی پيرامون اصول هفتگانه راجر فيشر، دوازده اصل بنيادين مذاکره در سيره سياسی اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب را برشمرده است.
او کتابی دارد با نام «عناصر التفاوض بين علي و روجر فيشر» که در آن اصول مذاکره در نگاه امام علی(ع) و انديشمند آمريکايی راجر فيشر را به مقايسه گذاشته و پس از تحقيق و بررسی پيرامون اصول هفتگانه راجر فيشر، دوازده اصل بنيادين مذاکره در سيره سياسی اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب را برشمرده است.
از دست رفتن انديشمندی که در آغاز شکوفایی بود
با رفتن دکتر داود فيرحی بیشک حوزه مطالعات تاريخ اسلام و تاريخ معاصر ايران يکی از بهترينهای خود را از دست داد؛ مردی که هر کس سخنان آرام و تحليلهای سنجيده او را شنيده، و نوشتههای پرمايه و تحقيقات بنيادين او را خوانده باشد، به اين سخن باور خواهد داشت.
ادبيات در خانه همسايه
کاش یکی همت خودش را به کار گيرد و نام و نشانِ رمانهای فارسی ترجمهشده به عربی را فهرست کند تا ميزان آشنايی خوانندگان عرب با متون داستانی فارسی روشن شود.
«دار المَدی» ناشر عراقی، ترجمه عربی اين چند رمان را در کارنامه خود دارد:
«دار المَدی» ناشر عراقی، ترجمه عربی اين چند رمان را در کارنامه خود دارد:
پرسش 43 ساله
اخگر انفجار تحليل سيد فريد قاسمی از پيشزمينه و پیآمدِ مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» در روزنامه اطلاعات 17 دی ماه 1356 است.
گزارش تفصيلی وی از گفتههای متناقض مقامات رژيم پهلوی، نشان میدهد که هنوز اين پرسش 43 ساله که نويسنده واقعی آن مقاله که ايران را وارد دورانی تازه کرد، چه کسی بوده، به قوت خود باقی است.
اين کتاب با اينکه متن آن مقاله را نياورده است، افزون بر دادههای ارزندهاش پيرامون چند و چون نگارش آن، سه موضوع خواندنی ديگر نيز دارد:
گزارش تفصيلی وی از گفتههای متناقض مقامات رژيم پهلوی، نشان میدهد که هنوز اين پرسش 43 ساله که نويسنده واقعی آن مقاله که ايران را وارد دورانی تازه کرد، چه کسی بوده، به قوت خود باقی است.
اين کتاب با اينکه متن آن مقاله را نياورده است، افزون بر دادههای ارزندهاش پيرامون چند و چون نگارش آن، سه موضوع خواندنی ديگر نيز دارد:
خليل ملکی پيشاپيش دسته سينهزنها
فلکالافلاک روزگاری خزانه جواهر و ثروت بدر ين حسنويه بوده، زمانی دژ امن نظامی، سدهها کاخ اتابکان لُر کوچک، ساليانی مقرّ والیها و حکام لرستان، و در زمان پهلوی به عنوان انبار جنگافزار و بازداشتگاه تبعيدیها و زندانيان به کار رفته و امروزه مجموعهای فرهنگی و هنری و گردشگری است.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 حدود پانصد تن از زندانيان با گرايشهای مختلف، از نوجوان 15 ساله تا پيرمرد 70 ساله در اين قلعه حبس بودهاند، از خليل ملکی، تا مهرداد بهار و از ناظرزاده کرمانی تا باغچهبان و از عاشورپور تا محمدعلی توفيق و حتی مهدی بازرگان و آيتالله ابوالقاسم کاشانی. اين کتاب بازنوشت خاطرات شش تن از آنها است.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 حدود پانصد تن از زندانيان با گرايشهای مختلف، از نوجوان 15 ساله تا پيرمرد 70 ساله در اين قلعه حبس بودهاند، از خليل ملکی، تا مهرداد بهار و از ناظرزاده کرمانی تا باغچهبان و از عاشورپور تا محمدعلی توفيق و حتی مهدی بازرگان و آيتالله ابوالقاسم کاشانی. اين کتاب بازنوشت خاطرات شش تن از آنها است.
لندن، در چشم حاجی بابا
حاجی بابای اصفهانی که جيمز موريه سرگذشت وی را نوشته و ترجمه درخشان آن به فارسی آوازهای بلند يافته ـ هر که باشد ـ گزارشی از سفر به لندن هم دارد که نسخهای از ترجمه فارسی آن به قلم ميرزا اسدالله طاهری، نخست در سال 1321 و بار ديگر در همين سال 1399 به چاپ رسيده است.
کوچک، اما سرشار
قرار بود که اين آثار خانم دکتر سلمی سمر الدملوجی، با ترجمه فارسی محمدرضا مرواريد، پيشدرآمدی برای انتشار دانشنامهای بزرگ در باره اين دو ساختمان پراهميت جهان اسلام باشد، اما گويا فرجامی ناپيدا يافت.
سه چهرهای که از ياد نخواهد رفت
از جنايتها و وحشیگریهای رژيم صدام هر چه هم که گفته شود، يکی از هزاران نيست؛ شايد هول و هراس آن شکنجهها هنوز هم در روح و روان کسانی که رنجهای بسيارِ آن دوران را ديده و چشيدهاند، چنان باقی مانده که از نوشتن و حتی بازگفتن آن نيز سر باز میزنند. در اين ميانه اما معدود کسانی هم هستند که بر اين وحشت خود غالب شده و چيزکی از آن ماجراها را به رسم امانتی تاريخی بهيادگار نهادهاند.
سحرخوانیِ مرغ سحر
صدای بلندگوهای مهديه در تمام شهر شنيده میشد. به اذان که نزديک میشديم، از خانه حاجی سحری میآوردند و سحری میخورديم؛ اما شجريان بيشتر اوقات برای سحری به خانه میرفت و برمیگشت و پس از صرف سحری اذان میگفتيم و نماز میخوانديم و به خانههايمان برمیگشتيم.
مانای اين زمانه (محمدرضا شجريان 1319 - تا جهان باقی است)
برای قرائت درست قرآن، شما بايد تفسير قرآن را بدانيد و بعد موسيقی کلام عرب را بدانيد. مثلاً يک انگليسی که فارسی حرف میزند آدم خندهاش میگيرد! يک فارسیزبان هم وقتی قرآن میخواند ممکن است موسيقی آن را غلط بيان کند.
کافه نوفل
جاسم غضبانپور عکاس مستند اجتماعی ايران در گفتوگو با آرش تنهايی در شماره 11 مجله «آنگاه» از خرمشهر و آبادان میگويد و از اين که آن دو شهر برای همه ايرانیهای آن دوره نوستالژی دارد؛ مثلاً در خرمشهر هفت هشت تا کشور کنسولگری داشتند ... کارگر کشتیای که چهل روز، دوماه در کشتی بود، در بوشهر يا بندرعباس تفريح و سرگرمی نداشت، اما خرمشهر اصلاً چيز ديگری بود.
ايرانشناسان در خانه امام خمينی
من قبل از سفر با ايرج افشار، به شهرهای بزرگ ايران سفر کرده بودم و بيشتر به مانند هر گردشگری مکانهای تاريخی، هتل، رستورانها و شهرها را تجربه کرده بودم. اما دو دهه پيش ايرج افشار مرا به سفرهايی برد که ديد و نظرم در باره ايران و ايرانی بهکلی تغيير کرد. من در دانشگاه کاليفرنيا در لسآنجلس، تاريخ ايران خوانده بودم و به صورت تصادفی در کتابخانه دانشگاه با ايرج افشار آشنا شدم. زمانی که به ايران سفر کرد گفت: «بيا ببرمت ايران را ببينی» . . .
اربعين در کوچه
مؤمنانی که به رسم آن زمان (اواخر قرن سيزدهم هـ . ق) از ابتدای ماه محرم از تراشيدن سر (بخصوص در قسمت جلو آن) خودداری میکردهاند، پس از گذراندن اربعين به دوره عزاداری خود خاتمه میدادهاند.
هملذت شدن با مسافران
دنيای بیسفر دنيايی است يکنواخت و بیروح، و آدم نامسافر انسانی است که بیشک تجربهای کممايهتر، آموختهای کمبهاتر، و ديدهها و شنيدههايی ناچيزتر دارد. سفر است که روح زندگی را پوياتر و آهنگ کشف را در وجود آدمی شتابانتر میکند.
گريز از اخبار
شما احتمالاً در دوازده ماه گذشته حدود بيست هزار آيتم خبری بلعيدهايد، حدود 60 تا در روز، و تازه اين تخمينی است متوسط. با خودتان روراست باشيد، آيا حتی يکی از آنها به شما کمک کرد که تصميم بهتری برای زندگیتان، خانوادهتان، شغلتان، رفاهتان، يا کسب و کارتان بگيريد؟ تصميمی که بدون دانستن اخبار نمیتوانستيد بگيريد؟
کنيزان؛ از رازداری تا جنايتکاری
کتاب «زنان زرخريد» خواه برای کسانی که به مسائل تاريخی علاقه دارند و خواه برای حقوقپژوهان و فقهخوانان ـ هر چند که ديگر زمينهای برای اجرای احکام آنان نيست ـ سرشار از بهرههای فراوان تاريخی و حقوقی است.
ايراننگاران در تاريخ
ايران از ديرباز، گاه مقصد و گاه گذرگاه مسافران بیشماری بوده است که از اين سو به آن سو میرفتهاند؛ شماری از اين بیشماران خاطرات و خطرات سفر خود را نوشتهاند و در آن ديدهها و شنيدههای تازهای را که در اين سرزمين يافتهاند، برای ما و شما به ارمغان نهادهاند. سياحانی که آينهوار زشتیها و زيبايیهای مردمان اين مرز و بوم را بازتاباندهاند و فرازها و فرودهای آنان را بازگفتهاند.
ناهار چی خوردی؟
سفرنامههای ضابطيان مثل حرف زدنهايش و مثل پادکستهايش شيرين است و کمی هم نمکین، بهويژه اين يکی که غذانوشتهای سفر ايتاليا است و از برگبرگ آن بوی غذا به مشام میرسد و خوراکِ شکموهايی که به حکم «وصف العيش نصف العيش» از توصيف جزئيات پخت و پز هم سر ذوق میآيند و کيفور میشوند.
چند روايت مصور از چند سرزمين ناشناخته
شايد خيلیها هنوز هم نقاشیهای کميک را هنری برای کودکان بدانند و تصويرهای اين آقای نويسنده را کاری بچگانه قلمداد کنند، اما هر يک از اين کتابها را که به دست بگيريد، در هر صفحهاش با گوشهای نو از يک کشور آشنا میشويد؛ در اين قسمت بخشهايی از کتاب «پيونگ يانگ؛ سفری به کره شمالی» را میخوانيم:
پياله چای؛ بازنماينده روح حقيقی دموکراسی شرقی
شايد گذشته با ترحّم به فقر تمدن ما نگاه کند، اما قطعاً آينده به بیثمری هنر ما خواهد خنديد. ما با زايل کردن زيبايی در زندگیمان کمر به نابودی هنر بستهايم. ای کاش ساحر بزرگی پيدا میشد و از تنه درخت جامعه ما چنگی نيرومند میساخت که چلههايش تنها با انگشتان يک نابعه به طنين بيفتند.
تاريخخوانی با دور تند
متن کتاب نه خاطرات است و نه تاريخ، و همان طور که نويسنده آن را نام داده، همان «وقايعنگاری» از زبان يک لات چاقوکش است که به گفته خودش و به نوشته حسن هدايت، در بعضی از آنها حضور مستقيم داشته و با گردنکلفتیهايش گاه رخدادهای کشور را به مسيری تازه انداخته است.
چرا انقلاب شد؟
فرهنگ ايرانی هيچ گونه سنت همکاری سياسی ندارد و گرايشهای بسيار فردگرايانه و فرقهای را درون خود جای داده و از فقدان محسوس نهادهای رسمی که مظهر و تجسم اصول مشخص «دستيابی به هدف» و «تلاش جمعی» هستند، رنج میبرد.....
خاطرات تهران و بيروت ... (و کاشمر!)
زمانی که من و خانوادهام در خاورميانه زندگی میکرديم، مهماننوازی و مهربانی بینظيری را تجربه کرديم و خاطرات شگفتانگيزی را از آن زمان با خود به ياد داريم. من و گوردون با تحسين و بخشندگی مردم آنجا رشد کرديم. امروزه خاورميانه به مکانی با شادی اندک تبديل شده است؛ اما من میخواستم آن را همان گونه توصيف کنم که آن زمان در آنجا تجربه کرديم.....
