
اگر سفر را فقط به تماشای در و ديوار و آدم و خيابان محدود نکنيم و آن را تا کنهِ داستانِ هر پديدهای بکشانيم و پی بردن به ماجرای هر بنا، هر خيابان، هر پل، هر رودخانه، و حتی هر درخت و هر موجود زنده را نيز بخشی از چيستی سفر بدانيم، بیگمان جستارهای آمده در کتاب «تختخواب ديگران» نمونهای از روايتگریِ سفرهايی از اين دست به شمار میرود.
اگر سفر را با دغدغه هنر در آميزيم و شعر و ادبيات و سينما و نقاشی و موسيقی را هم پارهای درآميخته با سفر بدانيم، بیشک کتاب «تختخواب ديگران» بازتابی از گزارشگریِ سفری اينچنين است.
چشم مسافر اگر چشمی جستجوگر باشد و همراه با سفر به پوسته مکانها، هسته آنها را در عمق زمان نيز بکاود، و سفرنامهاش را محل ديدار با چندوچون پيدايش هر مکان کند، از دلِ هر جايی، روايتی را بيرون میکشد که و به صحنه میآورد که نمونهاش میشود همين کتابی که چند سطر آن را در اينجا میخوانيم:
کتابفروشیهای شکسپير و شرکايی؛ دور از فضای خشک و رسمی کتابخانهها و همزمان جدا از بیقيدی خانهها هستند. از خانهها متمرکزترند و از کتابخانهها رؤيايیتر. درست مانند يک مهمانی که نه جديّت خيابانها را دارد و نه رواداری خانهها را. اما حال پرنشاطش تلاشی برای خودمانیتر شدن است.
نشاطشان از جنس شادیهای اغراقآميز نيست. از جنس يک موج سرخوش درونی است. همان وجدی است که لوحهای سومری به ترياک نسبت دادهاند: «گياهی شادیبخش».
خوره کتاب همانطور که از ميان راهروهای ضيافت میگذرد، هر قفسه برايش اتاق با تم جداگانه از مهمانی است و در جايی دور از همهمه مهمانها کنجهايی هست برای خلوت او و محبوبش، که در يکی از قفسهها ملاقات کرده. او اينجا حين حضور در مهمانی، در سير رؤياگونه جهان کتابها به کامرانی میپردازد. بعضی از اين فضيلتها خاص همه کتابفروشیها است، اما در نمونههای شکسپير و شرکايی است که يکباره همه آنها را مثل موجی از شادی احساس میکنيم. همچون زنان مصر باستان که از شربت ترياک برای فرو نشاندن خشم و تسکين غم استفاده میکردند.
در کتابفروشیها است که احساس گنگ و مبهمی از زمان و مکان داريم.
در کتابفروشیها است که انبساط خاطر و آرامش جوری میبردمان که از وزن زمان و مکان آزاديم. اين مکانها ضيافتی از جنس افيونکدهها هستند برای گم شدن ميان کلمههايی به قدمت حافظه جهان.