ترانک‌های مردمی پشتو

«لَندَی» آيينه‌دار زندگی قبايل پشتون (افغان) در راستای سده‌ها است.

اين مينياتورهای آهنگين بازتاب دريافت‌ها، دردها، غم‌ها و شادی‌های مردم است؛ جلوه‌هايی است از عشق، محبّت، شوخ‌طبعی، درد و خشم. در آن ستايش سرباختگان راه آزادی و نکوهش بزدلان و رزم‌گريزان را فراوان توان ديد.

اين ترانک‌ها در زبان پشتو نام‌های گوناگونی دارند، اما نامی‌تر از همه «لَندَی»، به معنای کوتاهک است.

بسياری از اين ترانک‌ها از طبع و احساس لطيف بانوان و دوشيزگان تراويده و غالباً از همين رو تأثير آنها ژرف‌تر است.

لندی هنر همه مردم است، به چراغی می‌ماند که نور می‌دهد ولی جايش آشکار و معلوم نيست که کی روشن شده است، اما پشتون‌ها آن را در طول قرون و اعصار دست به دست يکديگر سپرده‌اند.

ترانه‌ها و سرودهای مردمی ديگر ملل و جوامع که شبيه لندی هستند، بيشتر نواهايی بی‌تصويراند، که غالباً ناله انسان تنهامانده، به‌ويژه عاشق را در خود دارند و در آنها توجهی به تصويرسازی و منظرآرايی نمی‌شود، برای آنها نه بارانی است، نه تگرگی، نه نيمروز گرم و نه سپيده بامداد و نه بيابان. اما لَندَی تنها نوای بی‌تصوير نيست، در لندی ياد کوه و بيابان و رود و باران برای بيان درخشان‌تر احساس انسان به خدمت گرفته می‌شود:

فردا باز کاروان به راه می‌افتد

گل‌های بيابان دامنت را خواهند بوييد

 

کنار چشمه شال سرخ نمودار شد

گفتم در آب تيره آتش افروخته‌اند

 

سراينده لندی، مظاهر طبيعت بی‌جان را برای تکميل ترانه‌اش به ياری می‌خواند، به آن جان می‌بخشد، حرکت می‌دهد و با خويشتن همراز می‌سازد، با او سخن می‌گويد و گاه از او مهر و عاطفه می‌خواهد:

 

ای گل، گرفتار پاييز شوی

که بلبلان را بی‌نوا رانده‌ای

 

مرد دلخواه بانوی افغان بايد عالی‌ترين معيارهای مردانگی را داشته باشد: دارای نام و غيرت و صاحب پشتونولی (افغانيت) و مروت باشد:

 

اگر در ميان جوانان پيروز شوی

سوگند خورده‌ام که به تو دست ياری دهم

 

عشق، زيبايی، غم، جدايی، شکست و مرگ، خشت‌های بنای کاخ تغزّلی ترانک‌ها يا لندی‌ها يا همان هايکوهای پشتون را تشکيل می‌دهند.

لندی‌ها ريشه در فريادهای گره‌شده دارند. از دل‌های بزرگ برخاسته‌اند و غم‌هايی بزرگ را بيان می‌کنند.

 

به جنگ می‌روی، مرا ببوس

تا در ميدان‌های هجران تشنه نشوی

 

خوش آمدی، مانده نباشی

جانان غازی من

اکنون سراپا از آن تواَم

 

با گيسوان تر،

کنار چشمه،

بلبلِ باران‌زده را مانَد.

 

خدا نيل را براندازد

نيلی‌پوشان بسيار شدند

يارم را نمی‌شناسم