
برای پاسخ به اين پرسش اصلی، نويسنده ناگزير است با بررسی کوتاه نظريههای انقلاب، به چهار موضوع بپردازد:
ساختارهای دولت پهلوی را از شخص شاه تا حزب رستاخیز و مجلس و نيروهای مسلّح و ساواک و آخرين نخستوزيران ارزيابی کند، و مناسبات ايران و آمريکا از کودتای 28 مرداد تا فروپاشی رژيم شاه را مورد بحث قرار دهد.
آنگاه يکيک گروههای اصلی مخالف رژيم پهلوی و فعاليتهای آنان را معرفی کند: از حزب توده و جبهه ملی، تا سازمانهای چريکی و روشنفکران و تا افرادی نظير آلاحمد و بازرگان و شريعتی و بنیصدر و مهمتر و تأثيرگذارتر از همه، يعنی روحانيون سرشناس و مراجع بزرگ دينی.
پس از آن، به عوامل اقتصادی و دگرگونیهای اجتماعی از جمله انقلاب سفيد بپردازد و ويژگیها و خرسندیها و ناخرسندیهای اقشار کارگر و روستايی و لايههای متوسط و بالای جامعه را مورد بررسی قرار دهد.
و سرانجام، روابط ميان گروههای مخالف رژيم با طبقات جامعه و چگونگی تعامل ميان آنان در زمينههای اقتصادی و سياسی را تحليل کند و ميزان پذيرش جامعه در برابر تبليغات فرهنگی مخالفان را بکاود.
و نتيجه بگيرد که انقلاب ايران، از يک سو محصول فروپاشی ساختاری دولت پهلوی و از سوی ديگر نتيجه ابتکارات، تدابير و ترفندهای گروههای مخالف رژيم بود. در عين حال که شرايط اجتماعی پيدايش اين تحولات سياسی، نيز در شناخت ويژگیها و پيامدهای اين انقلاب اهميت بسيار داشت.
و در پايان چنين اظهار نظر کند که فرهنگ ايرانی هيچ گونه سنت همکاری سياسی ندارد و گرايشهای بسيار فردگرايانه و فرقهای را درون خود جای داده و از فقدان محسوس نهادهای رسمی که مظهر و تجسم اصول مشخص «دستيابی به هدف» و «تلاش جمعی» هستند، رنج میبرد.
دکتر مهرآيين مترجم کتاب در پايان مقدمهاش، با اشاره به اعتقاد کريستوا، متفکر بلغاریالاصل فرانسوی در کتابش «انقلاب زبان شاعرانه» که هيچ انقلابی بدون انقلاب در زبان ممکن نمیشود، اين باور خود را يادآور میشود که زبان انقلاب ايران زبان زن – مادران اين سرزمين بود که انقلابيون را به ايجاد تغيير در جامعه خود دعوت میکرد و اين اميد خود را اظهار میکند که روزی محققی بتواند اين ويژگی انقلاب ايران را بهزيبايی بررسی کند.
پارهنوشتههایی در باب کتاب و فرهنگ