آيا سنگ‌نگاره‌ها راست می‌گويند؟

سابقه فرهنگی ایران و فکر و اندیشه ایرانی نشان می‌دهد که در طول تاریخ، از تاثیرگذاری و گسترش فراوانی برخوردار بوده، به طوری که افلاطون به عنوان پدر فلسفه غرب، از فکر ایران تأثیر گرفته و اندیشه‌های این فیلسوف بی‌توجه به بن‌مایه‌های فکر ایرانی نبوده است.

تأثیر جهانیِ زرتشت را همیشه گفته‌اند، اما به گفته دکتر فتح‌الله مجتبائی، برای غربی‌ها بسیار سخت است که ببینند فلسفه هم در جای دیگر، به خصوص از ایران و شرق، ريشه دارد.

کتاب «شهر زيبای افلاطون و شهرياریِ آرمانی در ايران باستان» می‌خواهد بگويد که افلاطون تحت «تأثیر نظریه سیاسی در ایران باستان» بوده است.

وی با برشمردن چند نکته کليدی در انديشه‌های افلاطون، از جمله

طبقات جامعه آرمانیِ افلاطون

همانندی هيئت اجتماع با پيکر انسانی

لزوم بهره‌مندی هر طبقه از فضايل طبقات ديگر در عين اشتغال به وظيفه خاص خود

تعريف عدالت به هماهنگی و تناسب خاص ميان طبقات در جامعه و ميان قوای روح در انسان

و تحقق عدالت در جامعه‌ای برخوردار از حکمت و داشتن حاکمی حکيم، 

می‌گويد:

موافقت و مشابهت اين نکات با افکار و عقايد ايرانی و هندی به اندازه‌ای است که پنداری حکيم يونانی مواد و عناصر اساسی آراء خود را از مشرق‌زمين گرفته و با قريحه توانای خويش بدان‌ها نظام فلسفی و منطقی داده است.

کتابی که اينک با بازبينی و افزودن نکات و اشارات تکميلی در دسترس است، برای نخستين بار در سال 1352 در انجمن فرهنگ ايران باستان به چاپ رسيده، لذا سال 1353 دکتر حميد عنايت در مقاله‌ای با نام «ايران و بربرها» بدان پرداخته و نقدی بر آن نوشته که پيوست چاپ کنونیِ آن شده است.

نوشته حميد عنايت با اين جملات تمام می‌شود:

در اينکه جامعه باستانی ايران، جامعه‌ای طبقاتی بود و اختلافات ميان طبقات گاه آنها را تا حد «کاست» از هم متمايز می‌نمود، جای ترديد نيست. ليکن غريب است که نويسنده، اين خصوصيت را در کتاب با چنان زبانی شرح می‌دهد که گويی از فضيلتی پسنديده در جامعه باستانی ايران سخن می‌گويد و يونانيان را به سبب محرومی از آن خوار می‌شمرد.

مگر همين اختلافات طبقاتی نبود که آن همه ناروايی را در روزگار ساسانيان به بار آورد و دلبستگی ايرانيان را به نهادهای سياسی و اجتماعی خويش سست کرد؟ با آنکه سنجش عواقب ناگوار اختلافات طبقاتی در حوصله موضوع کتاب نبوده است، ولی از نويسنده‌ای روشن‌بين چون مجتبائی انتظار می‌رفت که به جنبه‌های منفی اين خصوصيت اجتماعی در ايران پيش از اسلام اشاره می‌کرد.

به همين گونه، بحث نويسنده از آميختگیِ حکومت و حکمت در ايران باستان مايه اين توهم است که شهرياران ايران در آن روزگار همگی مظهر فضائل عالی اخلاقی بوده‌اند. اگر ملاک داوری در اين باره تنها نوشته‌های رسمی باشد، بی‌گفتگو همه فرمانروايان آن زمان و زمان‌های بعد را در سراسر جهان بايد دادگر و راست‌کردارشمرد، ولی حقايق تاريخ را هميشه نمی‌توان در سنگ‌نبشته‌ها و سنگ‌نگاره‌ها جست.