صائب عريقات را، که چند روز پيش بر اثر بيماری کرونا در گذشت، با عنوان مذاکرهکننده ارشد فسطينی میشناسيم. او سال 1955 در يکی از شهرکهای اطراف قدس به دنيا آمد، از دانشگاه سانفرانسيکو فوقليسانس و از دانشگاه برادفورد آمريکا دکتری علوم سياسی گرفت و با پيوستن به سازمان آزاديبخش فلسطين در بيشتر مذاکرات اين سازمان با مقامات بينالمللی شرکت داشت و پای ثابت همه گفتوگوهای دولت فلسطين با مقامات اسرائيلی بود.
او کتابی دارد با نام «عناصر التفاوض بين علي و روجر فيشر» که در آن اصول مذاکره در نگاه امام علی(ع) و انديشمند آمريکايی راجر فيشر را به مقايسه گذاشته و پس از تحقيق و بررسی پيرامون اصول هفتگانه راجر فيشر، دوازده اصل بنيادين مذاکره در سيره سياسی اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب را برشمرده است.
او در بخشی از مقدمه کتاب 240 صفحهای خود مینويسد:
شايد کسانی چنين بپندارند که نويسندهای مسلمان و عرب به تاريخ و دين و تمدن و فرهنگ خود تعصب ورزيده است؛ با اينکه اين عيب نيست، ولی اين کتاب در حقيقت کوشش يک فلسطينی عرب و مسلمانی است که بيشتر از همه فرزندان نسل و زمانهاش تجربه «مذاکره» را در پرونده خود دارد.
او در روزگار انحطاط امت عربی و اسلامی زيسته و فروپاشی پايتختهای عربی و اسلامی از قدس و بيروت گرفته تا کابل و بغداد را ديده است. شاهد جنگهای داخلی کشورهای عربی، از ليبی و يمن و سوريه و عراق و لبنان و فلسطين بوده، و جدايی غزه و قدس از اسرائيل را لمس کرده است. او که در مذاکرات اعراب و اسرائيل مشارکت داشته، خود از دانشگاههای غربی دکترای اصول مذاکره گرفته و همواره ميان اصول راجر فيشر و ديگر آموزههای غربی در رفتوآمد بوده و پيرامون عناصر درگيری و راهحلها و شيوه مذاکرات و پديد آوردن زمينههای مشترک و بازیهای برد - برد مطلب نوشته است.
او بر اين باور است که اسلام رابطه ميان انسان را با خدا و خودش و همنوعانش مشخص کرده و همين تعليمات بر انديشهها و برداشتهای ياران پيامبر و از جمله بر حضرت علی بن ابی طالب تأثير نهاده است. اميرالمؤمنين علی صدها سال پيش از توماسهابز و کتاب لوياتانِ او نظريه حق و دولت را ترسيم کرده، چگونگی مناسبات شهروندان و دولت، و دولتها با يکديگر را از سوی اسلام دريافته و صدها سال پيش از ماکياوللی و کتاب شهريارش واقعيت سياسی را بنياد نهاده است. او معتقد است که اسلام سنجه ارزشها و بايدها، و اخلاق و فضيلت را مشخص کرده و اميرالمؤمنين علی، صدها سال پيش از توماسمور و مدينه فاضله فارابی به آنها پايبند بوده است. در شخصيت اميرالمؤمنين علی عناصر هدايت و حکمت و معرفت و شجاعت و نيروی بدنی جمع شده و آداب شهسواری و شرافت و حقيقت و نبرد را در خود گرد آورده و در همه رفتارها و گفتارهايش به حکم شرع و قانون پايبند بوده است.
بنابراين، اگر در هر دقيقه از ساعتها و روزها و ماهها و سالهای روزگار، کتابی در باره امام علی بنويسيم، هنوز هم حق آن امام و پيشوا و فرمانروای خود را ادا نکردهايم.
من هميشه در صدد آموختن نکات بيشتری از دين و فرهنگ و تمدن بزرگ خودمان و آداب و علوم و گشايشها و دستاوردهای آنان در عرصههای مختلف بودهام و همواره اصول رفتارهای مذاکراتی را جستوجو کردهام.
بيش از ده سال، هر روز خواندهام و خواندهام و با فارابی و ابنمقفع و ابوحامد غزالی و شريف رضی و طبری و بخاری همنشين شدهام و در نشستهای شبانه خود با آنها که گاه تا سحرگاههای زمستان آرام و تابستان گرم شهر اريحا به درازا کشيده است، از آنان پرسيدهام که: اگر شما به جای من بوديد، چگونه خودتان را برای گفتوگو با اسرائيل يا آمريکا يا اين کشور و آن کشور اروپايی آماده میکرديد؟ و چگونه با واقعيت مناسبات کشورهای عربی با واشنگتن روبهرو میشديد؟
گاه ماکياوللی و توماسهابر و گاه ژانبودن و منتسکيو و ولتر و ديگران را حاضر میکردم و همين پرسشها را با آنها در ميان میگذاشتم، پاسخی که به من میدادند تفاوت چندانی با جوابهای انديشمندان عرب و مسلمان نداشت؛ ضعف و سستی پديدهای است که در شرق و غرب بهراحتی میتوان آن را تشخيص داد. وقتی ملتهای معاصر زبان منافع را نفهمند، معمولاً تحت تأثير رخدادها قرار میگيرند و از نقشآفرينی باز میمانند.
در همه روزهای مذاکره، به سخنان، خطبهها و نامههای متنوع و متعدد اميرالمؤمنين حضرت علی پناه میبردم، میخواندم و مینوشتم، میپرسيدم و پاسخ میدادم، اما اصلاً فکرش را هم نمیکردم که روزی آنها را منتشر کنم؛ چرا که اينها مسائلی کاملاً خصوصی است. ولی اگر من از آنها بهره بردهام و آموختهام و با مدد آنها به مذاکره پرداختهام و ايستادگی و شکيبايی کردهام، و خنديدهام و گريستهام و سکوت کردهام و فرياد زدهام و بالاتر از همه اينها، مقاومت کردهام، همه و همه برای اين بوده است که اين انسانِ ستمديدهای که معنای ستم را فهميده و سستی را دريافته و شکست نخورده، همواره با من بوده در هر يک از گامهای من و در هر آن از لحظات من، ميان انديشه و زبانم ايستاده و همچون پلی بين رابطه و مذاکره و دادو ستد تأثير داشته است.
به رغم همه سستیهای موجود عربی و انحطاط و ناديده گرفتن زبان منافع و به رغم اشغال و جنگهای داخلی و جدايیها و شورشها و پارهپاره شدنها، اين اميرالمؤمنين حضرت علی بن ابی طالب بود که همواره با من بود، و پيوسته به من نيرو و عزت و دانش و افتخار و صبر و پيکار و مقاومت و پايداری و ايستادگی میبخشيد و مرا تا رسيدن به قدس شريف هدايت و ياری میکرد.
بنابراين، خواستم علی که هرگز بتی را نپرستيده و با دوستی رسول خدا، در علم و عمل و عبادت و عقل و احساس و دليری و صلح و جنگش نمونه مسلمانی بوده، با شما نيز باشد ...که اين کار به زندگی رنگ فضيلت بيشتری میبخشد.